رمان هایا پارت ۷
رمان هایا پارت ۷
خندید گفت :
میدونم بهت گفتم میخوامت هایا ؟!!
خنده ایی آرومی کردمو هیچی نگفتم .
رسیدیم خونش سوار آسانسور شدیم دیدم بهم چسبیده
با ناز اخمی کردمو گفتم :
چیع آقا گرگه حوس خوردن جوجه رو کرده
زبونشو دور لبش کشید :
_ اوووووم چه جورم !!
دستاشو دور پهلو هام گذاشت و لباشو گذاشت رو لبام .
آسانسور به طبقه ۲۰ رسید کیان عقب کشید .
با لذت گفت :
چقد خوشمزه ایی تولههههه ...
چشمکی زدم گفتم :
مال اقامونه چشماتو درویش کن ....
درو باز کرد گفت :
برو تو جوجه ....
در بست و به در تکیه داد . برگشتم سمتش و رفتم پیشش
دستامو دور کردنش حلقه کردمو لبامو رو لباش گذاشتم ....
خندید گفت :
میدونم بهت گفتم میخوامت هایا ؟!!
خنده ایی آرومی کردمو هیچی نگفتم .
رسیدیم خونش سوار آسانسور شدیم دیدم بهم چسبیده
با ناز اخمی کردمو گفتم :
چیع آقا گرگه حوس خوردن جوجه رو کرده
زبونشو دور لبش کشید :
_ اوووووم چه جورم !!
دستاشو دور پهلو هام گذاشت و لباشو گذاشت رو لبام .
آسانسور به طبقه ۲۰ رسید کیان عقب کشید .
با لذت گفت :
چقد خوشمزه ایی تولههههه ...
چشمکی زدم گفتم :
مال اقامونه چشماتو درویش کن ....
درو باز کرد گفت :
برو تو جوجه ....
در بست و به در تکیه داد . برگشتم سمتش و رفتم پیشش
دستامو دور کردنش حلقه کردمو لبامو رو لباش گذاشتم ....
۲۷.۶k
۲۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.