روزی روزگاری عشق ... part 24 ... فصل 2
بعد از گذشت چند دقیقه یه ماشین پیچید که بره داخل
نزدیک بود زیرش بگیره
شخص از ماشین یا اعصبانیت اومد پایین
لی : نمیگی میمیری ... اینجا جای نشستنه؟ * عصبی
تهیونگ : عه سلام آقای کیم
لی : مرض
تهیونگ : ببخشید
لی : اشکال نداره ... چیشده ؟
تهیونگ : خب راستش اومدم شما رو ببینم
لی : منو ؟ ... برای چی ؟
تهیونگ : عام ماشینتون روشنه بهتر نیست اول ببریدش داخل بعد بیاید تا صحبت کنیم؟
لی : اوهوم ... بیا داخل
تهیونگ : نه ممنون همینجا راحت ترم
لی : پس برو خونتون
تهیونگ : ببخشید ؟
لی : یا میای داخل صحبت کنیم یا صحبت نمیکنیم برو خونتون
تهیونگ : چشم الان میام
لی : آفرین
بعد از وارد شدن به اونجا
تهیونگ : نمی خوام بیام داخل خونه
لی : چرا ؟
تهیونگ : میشه روی اون تاب بشینیم و صحبت کنیم؟
لی : باشه هر جور راحتی
به سمت تاب رفتن و نشستن
لی : چرا نمیخوای بیای داخل خونه ؟
تهیونگ : خب ... نمیدونم چجوری براتون توضیح بدم
لی : خاطراتت برات مرور میشه نه... خاطراتی که سعی داری فراموششون کنی یا ازشون فرار کنی
تهیونگ: یه جورایی
لی : خب میدونم این همه راه برای حال و احوال نیومدی برو سر اصل مطلب
تهیونگ : خب جانگ می ... اون کجاس ؟
لی : چرا داری اون قضیه را پیش میکشی ؟
تهیونگ: لطفا جواب بدید و راستشو بگید میخوام حقیقتو بشنوم
لی : میدونم برات سخته و یه روز راحتم نداری ولی چیکار جانگ می داری؟
تهیونگ : احساساتم نه تنها تغییر نکرده ... شدید ترم شده
لی : هوم ... کمکی نمیتونم بکنم فقط میتونم بگم تو عاشق جانگ می نیستی ؟
تهیونگ : چی؟ شما از چیه دله من خبر دارید ؟
لی : کسی که دوبار عاشق بشه بار اول عاشق خود شخص و بار دوم عاشق خاطرات میشه
تهیونگ : من فقط یه بار عاشق شدم تا آخر عمرمم پاش میمونم شما میخواید قبول کنید میخواید نکنید
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۸
نزدیک بود زیرش بگیره
شخص از ماشین یا اعصبانیت اومد پایین
لی : نمیگی میمیری ... اینجا جای نشستنه؟ * عصبی
تهیونگ : عه سلام آقای کیم
لی : مرض
تهیونگ : ببخشید
لی : اشکال نداره ... چیشده ؟
تهیونگ : خب راستش اومدم شما رو ببینم
لی : منو ؟ ... برای چی ؟
تهیونگ : عام ماشینتون روشنه بهتر نیست اول ببریدش داخل بعد بیاید تا صحبت کنیم؟
لی : اوهوم ... بیا داخل
تهیونگ : نه ممنون همینجا راحت ترم
لی : پس برو خونتون
تهیونگ : ببخشید ؟
لی : یا میای داخل صحبت کنیم یا صحبت نمیکنیم برو خونتون
تهیونگ : چشم الان میام
لی : آفرین
بعد از وارد شدن به اونجا
تهیونگ : نمی خوام بیام داخل خونه
لی : چرا ؟
تهیونگ : میشه روی اون تاب بشینیم و صحبت کنیم؟
لی : باشه هر جور راحتی
به سمت تاب رفتن و نشستن
لی : چرا نمیخوای بیای داخل خونه ؟
تهیونگ : خب ... نمیدونم چجوری براتون توضیح بدم
لی : خاطراتت برات مرور میشه نه... خاطراتی که سعی داری فراموششون کنی یا ازشون فرار کنی
تهیونگ: یه جورایی
لی : خب میدونم این همه راه برای حال و احوال نیومدی برو سر اصل مطلب
تهیونگ : خب جانگ می ... اون کجاس ؟
لی : چرا داری اون قضیه را پیش میکشی ؟
تهیونگ: لطفا جواب بدید و راستشو بگید میخوام حقیقتو بشنوم
لی : میدونم برات سخته و یه روز راحتم نداری ولی چیکار جانگ می داری؟
تهیونگ : احساساتم نه تنها تغییر نکرده ... شدید ترم شده
لی : هوم ... کمکی نمیتونم بکنم فقط میتونم بگم تو عاشق جانگ می نیستی ؟
تهیونگ : چی؟ شما از چیه دله من خبر دارید ؟
لی : کسی که دوبار عاشق بشه بار اول عاشق خود شخص و بار دوم عاشق خاطرات میشه
تهیونگ : من فقط یه بار عاشق شدم تا آخر عمرمم پاش میمونم شما میخواید قبول کنید میخواید نکنید
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۸
۱۰.۷k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.