رمان عشق طلایی(برگرفته از زندگیم)در حقیقت زندگی ناممه
پارت یک ...داستان. عاشق شدنم از اونجایی شروع شد ک من توی یه بازی به اسم پونی تاون ک مال بچه هاست بودم و نسبتا از نوب در اومده بودم ولی امااا..ولی اما اون موقع نمیدونستم چی بده چیی خوب با اینکه دوزاده سالم بود نه منحرف بودم نه فحاش یه دختری ک مامان باباها عاشقشن بودم ولییی تا به این بازی رسیدم. از همه بدتر من شدم بخدا.خب اره دیگه ببینین تو این بازی من با کلی پسر چت میکردم.یه روز من با یه پسری به اسم سورنا رفتم تو رابطه مجازی ولی کلا چهار ساعت رلم بود بعدش کات کردم باهاش عوضی خیلییییی منحرف بود خیلیا برای همین. توله گرگام بی پدر شدن(چون شما دایتان بازیو نمیدونید اگه خواستید بهتر بفهمید چی به چیه حتما حتما حتما یه سر به پیجم بزنین رمانمو بخونید معرفی کردم خودمو میفهمید @shilakay686 خلاصه بچه ها گفتن ما بابا میخوایمو اینا این به کنار برگردیم. قبل اینکه با سورنا رل بزنم:یه روز بی هدف تو بازی راه میرفتم دیدم یه پسر گادی داره گریه میکنه..
_سلام...
پسره_سلام:)
_چیشده چرا گریه میکنی؟
پسره_دلماز دنیا گرفته.
_منم!بیا منم بات گریه کنم.
گریه کردن*
_اسمت چیه؟:)
پسره_سپنتام...:))
_منم_-_-_(شیلا شما بگید ولی به اون اسم واقعیمو گفتم)خوشبختم
سپنتا:همچنین
ادامه پاارت دو
_سلام...
پسره_سلام:)
_چیشده چرا گریه میکنی؟
پسره_دلماز دنیا گرفته.
_منم!بیا منم بات گریه کنم.
گریه کردن*
_اسمت چیه؟:)
پسره_سپنتام...:))
_منم_-_-_(شیلا شما بگید ولی به اون اسم واقعیمو گفتم)خوشبختم
سپنتا:همچنین
ادامه پاارت دو
۱.۰k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.