bad girl p: 84
ویو صبح
بزور چشامو بازکردم که با صورت غرق در خواب و بشدت کیوت کوک مواجه شدم اخه این بشر چطور میتونه همزمان هم جذاب باشه هم کیوت
هانا: مردک کیوت عوضی
کوک: میدونم
هانا: خوبه حداققل الان قبو.....
ی نگاهی به کوک انداختم که چشاشو بازکرد
هانا: مگه تو خواب نبودی؟
کوک: نه
هانا: کی بیدار شدی
کوک:قبله اینکه تو بیدار شی
هانا: پس چرا خودتو زدی به خواب
کوک: میخواستم ببینم ریکشنت چیه
پاشدم نشستم خواستم بلن شم که محکم کمرمو گرف نزاش تکون بخورم
کوک: کجا میخوای بری
هانا: میخوام برم صورتمو بشورم
درازم کرد کنار خودش
کوک: بعد ناهار بریم بیرون بگردیم؟
هانا: ارع بریم
که یکی درو باز کرد اومد داخل ارع سومی بود
هانا: میمیری در بزنی؟ این درو واسه چی گذاشتن
سومی: حالا انگار داشتین چیکار میکردین، اومدم بگم بیاین صبحونه حاضره
هانا: شاید داشتیم ی کاری میکردیم اونوخ چی
با حرص رف بیرون
هانا: اگه من اینو نکشتم
کوک: اخه چیکارش داری بدبخت؟(خنده)
هانا: این کجاش بدبخته، اخه مگه داشتین چیکارد میکردین(اداشو درمیاره)
که کوک زد زیر خنده
هانا: الان چی خنده داره؟
کوک: وقتی حرص میخوری خیلی کیوت میشی(🤣)
هانا: مردکه....... آیش
پاشدم رفتم دست شویی روتینمو انجام دادم اومدم بیرون دیدم کوک هنوز داره میخنده
هانا: جئون جونگ کوک خودم میکشمت
کوک: میشم اولین مردی تو تو تاریخ که به دسته عشقه خودش کشته شد اونم بخاطر چی
هانا: من دارم میرم پایین توام بیا
کوک: باشه(خنده)
بعد ناهار همه رفتیم یکم این اطراف بگردیم
بعد2ساعت بچه ها خسته شدن برگشتن ولی ما نرفتیم کوک گیر داد یکم دیگه بمونیم
همینجوری که راه میرفتم سرم تو گوشی بود که یکی از پشت کلاه هودیمو گرف کشید سمت خودش
کوک: 2ساعته سرت تو گوشیه داری چیکار میکنی؟
هانا: دارم دنبال یه فیلتر خوب میگردم عکس بگیریم
کوک: جدی؟ ببینم
کوک: این خوبه
هانا: ارع همین عالیه
باهمون فیلتر کلی عکس گرفتیم
دیگه گوشیمو گذاشتم تو جیبم
کوک برگشت سمتم منم برگردوند سمته خودش
کوک: اگه تو نبودی من چیکار میکردم
هانا: فعلا هستم تازه یادم نرفته روزای اولی که باهم اشنا شده بودیم چیکار کردی
دستاشو گذاش پشت کمرم
کوک: توهم خیلی منو اذیت کردی
هانا: ولی تو...... آیش ولش
بلافاصله لباشو گذاش رو لبام
و بعدش محکم بغلم کرد
هانا: ببینم نکنه من میخوام بمیرم
کوک: خدانکنه
از بغلش اومدم بیرون
کوک: یروز همون پسره بودکه بخاطر من باهاش دعوا کرده بودی
هانا: کدومشون؟
کوک: مگه با چن نفر بخاطرم دعوا کردی؟
هانا: فک کنم15،16نفری بودن، حالا کدومشون
کوک: اونی که ناقصش کردی
هانا: من خیلیارو ناقص کردم
کوک: باا اون که گف تو واسه کوک خیلی با ارزشی
هانا: اها خب؟
کوک: یروز اومد بم گف اون دختررو واسم جور کن
هانا: جدی
کوک: ارع منم گفتم شل مغزه بدردت نمیخوره(خنده)
هانا: تو شل مغزی یا من؟
کوک: معلومه تو
افتادم دنبالش
هانا: وایسااا نشونت بدم کی شل مغزه
کوک: از جونم سیر شدم من هنوز جوونم میخوام باباشم(داره میدوعه)
همینجوری داشتم دوبالش میکردم که پام پیچ خورد افتادم زمین
هانا: ای لعنت
کوک برگشت دید افتادم روزمین بدو بدو اومد پیشم
کوک: خوبی؟(نگران)
هانا: خوبم فقط پام پیچ خورده
کوک: ببینم(نگران)
دستمو از رو مچ پام برداشت دست خودشو گذات رو پام که از درد صورتم مچاله شد
کوک: درد میکنه؟
هانا: دستتو گذاشتی روش میخوای درد نکنه
کوک: بریم بیمارستان
هانا:بیمارستان واسه چی خوبم
کوک: اگه پات شکسته باشه چی؟ باید بریم دکتر
هانا: بخدا خوبم نمیخواد
کوک: ولی..
نزاشتم حرفشو بزنه
هانا: مار که نیشم نزده بخوام برم دکتر فقط پام پیچ خورده، الانم بیا برگردیم هوا داره تاریک میشه
سرمو چسبوند به سینش
هانا: فک کردی مردم(خندع)
کوک: یا خدانکنه
بلن شدم
کوک: میتونی را بری؟
هانا: فک کنم بتونم
یه قدم رفتم که پام بدجور درد گرف
کوک بدون معطلی براید استایل بغلم کرد برگشتیم خونه
جیمین درو باز رفتیم داخل
جیمین:چیشده
هانا: پام پیچ خورده
بزور چشامو بازکردم که با صورت غرق در خواب و بشدت کیوت کوک مواجه شدم اخه این بشر چطور میتونه همزمان هم جذاب باشه هم کیوت
هانا: مردک کیوت عوضی
کوک: میدونم
هانا: خوبه حداققل الان قبو.....
ی نگاهی به کوک انداختم که چشاشو بازکرد
هانا: مگه تو خواب نبودی؟
کوک: نه
هانا: کی بیدار شدی
کوک:قبله اینکه تو بیدار شی
هانا: پس چرا خودتو زدی به خواب
کوک: میخواستم ببینم ریکشنت چیه
پاشدم نشستم خواستم بلن شم که محکم کمرمو گرف نزاش تکون بخورم
کوک: کجا میخوای بری
هانا: میخوام برم صورتمو بشورم
درازم کرد کنار خودش
کوک: بعد ناهار بریم بیرون بگردیم؟
هانا: ارع بریم
که یکی درو باز کرد اومد داخل ارع سومی بود
هانا: میمیری در بزنی؟ این درو واسه چی گذاشتن
سومی: حالا انگار داشتین چیکار میکردین، اومدم بگم بیاین صبحونه حاضره
هانا: شاید داشتیم ی کاری میکردیم اونوخ چی
با حرص رف بیرون
هانا: اگه من اینو نکشتم
کوک: اخه چیکارش داری بدبخت؟(خنده)
هانا: این کجاش بدبخته، اخه مگه داشتین چیکارد میکردین(اداشو درمیاره)
که کوک زد زیر خنده
هانا: الان چی خنده داره؟
کوک: وقتی حرص میخوری خیلی کیوت میشی(🤣)
هانا: مردکه....... آیش
پاشدم رفتم دست شویی روتینمو انجام دادم اومدم بیرون دیدم کوک هنوز داره میخنده
هانا: جئون جونگ کوک خودم میکشمت
کوک: میشم اولین مردی تو تو تاریخ که به دسته عشقه خودش کشته شد اونم بخاطر چی
هانا: من دارم میرم پایین توام بیا
کوک: باشه(خنده)
بعد ناهار همه رفتیم یکم این اطراف بگردیم
بعد2ساعت بچه ها خسته شدن برگشتن ولی ما نرفتیم کوک گیر داد یکم دیگه بمونیم
همینجوری که راه میرفتم سرم تو گوشی بود که یکی از پشت کلاه هودیمو گرف کشید سمت خودش
کوک: 2ساعته سرت تو گوشیه داری چیکار میکنی؟
هانا: دارم دنبال یه فیلتر خوب میگردم عکس بگیریم
کوک: جدی؟ ببینم
کوک: این خوبه
هانا: ارع همین عالیه
باهمون فیلتر کلی عکس گرفتیم
دیگه گوشیمو گذاشتم تو جیبم
کوک برگشت سمتم منم برگردوند سمته خودش
کوک: اگه تو نبودی من چیکار میکردم
هانا: فعلا هستم تازه یادم نرفته روزای اولی که باهم اشنا شده بودیم چیکار کردی
دستاشو گذاش پشت کمرم
کوک: توهم خیلی منو اذیت کردی
هانا: ولی تو...... آیش ولش
بلافاصله لباشو گذاش رو لبام
و بعدش محکم بغلم کرد
هانا: ببینم نکنه من میخوام بمیرم
کوک: خدانکنه
از بغلش اومدم بیرون
کوک: یروز همون پسره بودکه بخاطر من باهاش دعوا کرده بودی
هانا: کدومشون؟
کوک: مگه با چن نفر بخاطرم دعوا کردی؟
هانا: فک کنم15،16نفری بودن، حالا کدومشون
کوک: اونی که ناقصش کردی
هانا: من خیلیارو ناقص کردم
کوک: باا اون که گف تو واسه کوک خیلی با ارزشی
هانا: اها خب؟
کوک: یروز اومد بم گف اون دختررو واسم جور کن
هانا: جدی
کوک: ارع منم گفتم شل مغزه بدردت نمیخوره(خنده)
هانا: تو شل مغزی یا من؟
کوک: معلومه تو
افتادم دنبالش
هانا: وایسااا نشونت بدم کی شل مغزه
کوک: از جونم سیر شدم من هنوز جوونم میخوام باباشم(داره میدوعه)
همینجوری داشتم دوبالش میکردم که پام پیچ خورد افتادم زمین
هانا: ای لعنت
کوک برگشت دید افتادم روزمین بدو بدو اومد پیشم
کوک: خوبی؟(نگران)
هانا: خوبم فقط پام پیچ خورده
کوک: ببینم(نگران)
دستمو از رو مچ پام برداشت دست خودشو گذات رو پام که از درد صورتم مچاله شد
کوک: درد میکنه؟
هانا: دستتو گذاشتی روش میخوای درد نکنه
کوک: بریم بیمارستان
هانا:بیمارستان واسه چی خوبم
کوک: اگه پات شکسته باشه چی؟ باید بریم دکتر
هانا: بخدا خوبم نمیخواد
کوک: ولی..
نزاشتم حرفشو بزنه
هانا: مار که نیشم نزده بخوام برم دکتر فقط پام پیچ خورده، الانم بیا برگردیم هوا داره تاریک میشه
سرمو چسبوند به سینش
هانا: فک کردی مردم(خندع)
کوک: یا خدانکنه
بلن شدم
کوک: میتونی را بری؟
هانا: فک کنم بتونم
یه قدم رفتم که پام بدجور درد گرف
کوک بدون معطلی براید استایل بغلم کرد برگشتیم خونه
جیمین درو باز رفتیم داخل
جیمین:چیشده
هانا: پام پیچ خورده
۱۰.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.