پارت7داستان بعد تصادف ❤️🫂🥀🖤
در همین لحظه در باز شد و .یه دختر جذاب و کراش
یه دختر خوشگل جذاب وارد خونه شد
دوهی: ببخشید شما
دختره: (من هه بین دوست دختر و نامزد جیمینم)
دوهی: جیمین راست میگه
جیمین: اره ولی اونطوری که فکر میکنی نیست
همون لحظه گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین: الو سلام مامان
مامان جیمین: اگه با هه بین ازدواج نکنی من عمل نمیکنم
جیمین: الو الو مامان چرا قطع کرد
دوهی : درک میکنم ولی قلب دوهی سخت و بدجور شکست
هه بین: هعی دختره
دوهی: من اسم داره درست صحبت کن
هه بین: منو جیمین عاشق همدیگه هستیم از بچگی نگا عکسامون کن
دوهی: چشمم میبینه ولی دلم باور نمیکنه
دوهی بی خبر از جیمین وسایلاشو برداشت و رفت
هیچ کس نمی دونست اون کجاست
جونگکوک: کل سئول رو دنبال دوهی گشتم نیست که نیست باید پیداش کنم
جیمین: کارش گریه بود افسرده شده بود و دنبال دوهی میگشت
دوهی داخل یه تولیدی کوچیک طراح شده بود
شغلی که همیشه آرزوشو داشت
دوهی: باورم نمی شد جیمین بهم خیانت کرد
...
جیمین: دوهی کجایی ....
.....
جونگکوک: دوهی حتما پیدات میکنم
جونگکوک داشت با موتورش دور میزد یهو اتفاقی دوهی رو دید
جونگکوک: خودشع اون دوهی
دوهی خورد زمین کل پارچه ها ار دستش افتاد یدونش اوفتاد جلوی پای جونگکوک
دوهی: جونگکوک
جونگکوک: دوهی کجا بودی تا الان
دوهی: گریه کرد
جونگکوک: همش بخاطر جیمینه
دوهی: 😭😭😭😭
جونگکوک دوهی رو بغل کرد ولی همون لحظه جیمین رسید ( جیمین گوشی دوهی رو ردیابی کرده بود
جیمین اومد جونگکوک رو زد کنار
دوهی: تو اینجا چیکار میکنی جیمین
جیمین: لطفا به حرف گوش کن
دوهی: اگه گوش کنم هیچی درست نمیشه
جیمین دست دوهی رو گرفت گفت:
یادت میاد وقتی بیمارستان بودی من تورو باور کردم
دوهی : ارع
جیمین: پس منو باور کن
فکر دوهی : میدونم تو خیانت نکردی ولی مامانت التماس کرد گفت بزارم تو خوشبخت شی
دوهی: من دیگه باورت ندارم من تورو دوست ندارم جونگکوک رو دوست دارم
دوهی سوار موتور جونگکوک شد و رفت
جیمین: لطفا نرو دوهی من بی تو نمیتونم
جونگکوک: واقعا جیمین رو دوست نداری
دوهی: اره دوسش دارم ولی.....
جونگکوک: من کاری میکنم منو دوست داشته باشی
یهو ماشینی با سرعت سمت موتورشون اومد
دوهی: جیغغغغغغغغغغغغع
صدای بلندی خیابون سئول رو گرفت......
یه دختر خوشگل جذاب وارد خونه شد
دوهی: ببخشید شما
دختره: (من هه بین دوست دختر و نامزد جیمینم)
دوهی: جیمین راست میگه
جیمین: اره ولی اونطوری که فکر میکنی نیست
همون لحظه گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین: الو سلام مامان
مامان جیمین: اگه با هه بین ازدواج نکنی من عمل نمیکنم
جیمین: الو الو مامان چرا قطع کرد
دوهی : درک میکنم ولی قلب دوهی سخت و بدجور شکست
هه بین: هعی دختره
دوهی: من اسم داره درست صحبت کن
هه بین: منو جیمین عاشق همدیگه هستیم از بچگی نگا عکسامون کن
دوهی: چشمم میبینه ولی دلم باور نمیکنه
دوهی بی خبر از جیمین وسایلاشو برداشت و رفت
هیچ کس نمی دونست اون کجاست
جونگکوک: کل سئول رو دنبال دوهی گشتم نیست که نیست باید پیداش کنم
جیمین: کارش گریه بود افسرده شده بود و دنبال دوهی میگشت
دوهی داخل یه تولیدی کوچیک طراح شده بود
شغلی که همیشه آرزوشو داشت
دوهی: باورم نمی شد جیمین بهم خیانت کرد
...
جیمین: دوهی کجایی ....
.....
جونگکوک: دوهی حتما پیدات میکنم
جونگکوک داشت با موتورش دور میزد یهو اتفاقی دوهی رو دید
جونگکوک: خودشع اون دوهی
دوهی خورد زمین کل پارچه ها ار دستش افتاد یدونش اوفتاد جلوی پای جونگکوک
دوهی: جونگکوک
جونگکوک: دوهی کجا بودی تا الان
دوهی: گریه کرد
جونگکوک: همش بخاطر جیمینه
دوهی: 😭😭😭😭
جونگکوک دوهی رو بغل کرد ولی همون لحظه جیمین رسید ( جیمین گوشی دوهی رو ردیابی کرده بود
جیمین اومد جونگکوک رو زد کنار
دوهی: تو اینجا چیکار میکنی جیمین
جیمین: لطفا به حرف گوش کن
دوهی: اگه گوش کنم هیچی درست نمیشه
جیمین دست دوهی رو گرفت گفت:
یادت میاد وقتی بیمارستان بودی من تورو باور کردم
دوهی : ارع
جیمین: پس منو باور کن
فکر دوهی : میدونم تو خیانت نکردی ولی مامانت التماس کرد گفت بزارم تو خوشبخت شی
دوهی: من دیگه باورت ندارم من تورو دوست ندارم جونگکوک رو دوست دارم
دوهی سوار موتور جونگکوک شد و رفت
جیمین: لطفا نرو دوهی من بی تو نمیتونم
جونگکوک: واقعا جیمین رو دوست نداری
دوهی: اره دوسش دارم ولی.....
جونگکوک: من کاری میکنم منو دوست داشته باشی
یهو ماشینی با سرعت سمت موتورشون اومد
دوهی: جیغغغغغغغغغغغغع
صدای بلندی خیابون سئول رو گرفت......
۱۰.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.