گروگانگیر
پارت ۲
راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم. من ناژین ماجد هستم.یه برادر بزرگ تر به اسم نوژین دارم. مادرم وقتی من خیلی بچه بودم از پدرم طلاق گرفته. نمیدونم چرا هیچوقت هم نمیگه چرا طلاق گرفته. هر چی تو وسایلش گشتم که لاقل عکسی از بابا پیدا کنم پیدا نکردم. فقط یه اسم که توی شناسنامم بود. بهروز ماجد،پدری که هیچوقت ندیدمش.مامانم میاد اینجا و با برادرش با ارث پدری میترکونن.
رسیدم خونه. در رو باز کردم
و داخل شدم. نوژین رو مبل نشسته بود و تو فکر بود. وقتی من وارد شدم. سرشو بلند کرد و گفت: بالاخره اومدی؟
+آره. حالا چی شده؟
_مامان تو اتاقشه. رفتم یه ذره دزدکی گوش کنم تا به چیزی دستگیرم شه. اما صدای هق هق مامان رو شنیدم.
اما نرفتم تو چون خودش گفته بود نیا.
یهو در باز شد و مامان اومد بیرون(علامت میشا مامان ناژین و نوژان &)
&بچه ها من امشب یه مهمون مهم دارم. میخوام امشب خونه نباشین. یه جایی برین بمونین تا مهمونم بره بعد ساعت ۹ یا ۹:۳۰ بیاین.
_ من که با دوستام میخوام برم بیرون تا ساعت ۱۰ اینا برمیگردم.
&خوبه:ناژین تو هم یه جا برو.
+باشه مامان جون.
پرش زمانی به ساعت ۷
یه نگاه کردم دیدم مهمون مامان که نیومده برم یه دوش بگیرم بعد برم بیرون.
از حموم بیرون اومدم دیدم صدای مامان میاد
&نه تو قول داده بودی.تو قول داده بودی بهروز که دیگه دور و بر بچه ها نیای.
با شنیدن اسن بهروز خشکم زد. قبلاً هم شنیده بودم وقتی یکی به مامان زنگ میزد مامان این حرفا زو میزد ولی نمیدونستم کیه تا امروز. بدون فکر رفتن جلو. بهروز میخواست حرفی بزنه که منو دید....
راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم. من ناژین ماجد هستم.یه برادر بزرگ تر به اسم نوژین دارم. مادرم وقتی من خیلی بچه بودم از پدرم طلاق گرفته. نمیدونم چرا هیچوقت هم نمیگه چرا طلاق گرفته. هر چی تو وسایلش گشتم که لاقل عکسی از بابا پیدا کنم پیدا نکردم. فقط یه اسم که توی شناسنامم بود. بهروز ماجد،پدری که هیچوقت ندیدمش.مامانم میاد اینجا و با برادرش با ارث پدری میترکونن.
رسیدم خونه. در رو باز کردم
و داخل شدم. نوژین رو مبل نشسته بود و تو فکر بود. وقتی من وارد شدم. سرشو بلند کرد و گفت: بالاخره اومدی؟
+آره. حالا چی شده؟
_مامان تو اتاقشه. رفتم یه ذره دزدکی گوش کنم تا به چیزی دستگیرم شه. اما صدای هق هق مامان رو شنیدم.
اما نرفتم تو چون خودش گفته بود نیا.
یهو در باز شد و مامان اومد بیرون(علامت میشا مامان ناژین و نوژان &)
&بچه ها من امشب یه مهمون مهم دارم. میخوام امشب خونه نباشین. یه جایی برین بمونین تا مهمونم بره بعد ساعت ۹ یا ۹:۳۰ بیاین.
_ من که با دوستام میخوام برم بیرون تا ساعت ۱۰ اینا برمیگردم.
&خوبه:ناژین تو هم یه جا برو.
+باشه مامان جون.
پرش زمانی به ساعت ۷
یه نگاه کردم دیدم مهمون مامان که نیومده برم یه دوش بگیرم بعد برم بیرون.
از حموم بیرون اومدم دیدم صدای مامان میاد
&نه تو قول داده بودی.تو قول داده بودی بهروز که دیگه دور و بر بچه ها نیای.
با شنیدن اسن بهروز خشکم زد. قبلاً هم شنیده بودم وقتی یکی به مامان زنگ میزد مامان این حرفا زو میزد ولی نمیدونستم کیه تا امروز. بدون فکر رفتن جلو. بهروز میخواست حرفی بزنه که منو دید....
۳.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.