یین و یانگ (پارت ۱۸)
ما با همون گروه چادرمون پیش رفتیم . اون ۲ تا اوه جوهیون و اوه جوکیونگ بودن . دوقلوهای ناهمسان هستن و تفاوت های زیادی دارن . سرپرست گروه من بودم . جی پی اس رو گرفتم و راه افتادیم . جنگل خیلی قشنگ بود . درخت های قشنگ و بلند داشت . رسیدیم به جایی که به شکل دایره ، زمین خالی بود و درخت ها شکل گنبد بالای زمین خالی رو گرفته بودن . عکس های قشنگی گرفتیم و یکم استراحت کردیم . جی پی اس رو چک کردم ، کار می کرد . یکم جلوتر که رفتیم به منظره فوق العاده ای رسیدیم . جوکیونگ گفت : چقدر قشنگه ! جوهیون گفت : انگار یه تیکه از بهشته ! یه رود بزرگ و زیبا بود با کلی سبزه دور و برش . گل های بابونه همه جا روییده بودن . یه درخت بید مجنون خیلی بزرگ بود که شاخه هاش روی رود خم شده بودن . اونجا هم کلی عکس گرفتیم ، نوبت من شد . سویون گفت : عکس تو خیلی قشنگ شده
ا/ت . استایلت خیلی به منظره می خوره . یه دامن بلند قهوه ای پوشیده بودم با یه بافت گشاد و لش بژ .
موهام رو باز گذاشته بودم . عکسم رو نگاه کردم ، واقعا قشنگ بود . کنار رود نشستیم و در سکوت به صدای دلنشین آب گوش دادیم . روی چمن ها دراز کشیدم و به آسمون زیبای اون روز خیره شدم . صدای آب با صدای آواز پرنده ها مخلوط شده بود و دستم توی دست دوستم بود . اون لحظه احساس کردم خوشبخت ترین آدم دنیام .
#فیک_بی_تی_اس#جونگ_کوک
ا/ت . استایلت خیلی به منظره می خوره . یه دامن بلند قهوه ای پوشیده بودم با یه بافت گشاد و لش بژ .
موهام رو باز گذاشته بودم . عکسم رو نگاه کردم ، واقعا قشنگ بود . کنار رود نشستیم و در سکوت به صدای دلنشین آب گوش دادیم . روی چمن ها دراز کشیدم و به آسمون زیبای اون روز خیره شدم . صدای آب با صدای آواز پرنده ها مخلوط شده بود و دستم توی دست دوستم بود . اون لحظه احساس کردم خوشبخت ترین آدم دنیام .
#فیک_بی_تی_اس#جونگ_کوک
۶.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.