نقاب
نقاب
P⁷
رو به هوسوک کرد و دوباره گفت
ریوجین:کارآگاه رو تا بیمارستان برسون،نباید چیزیش بشه
با صدای نسبتا بلند جواب ریوجین رو دادم
چایرین:بهت گفتم من خوبم(یکمی بلند)
دستمال رو از دست هوسوک گرفتم و زمین نشستم و خون رو پیشونی خانم که کف خیابان افتاده بود رو تمیز کردم و نبضش رو چک کردم
چایرین:ریوجین زنگ بزن آمبولانس بیاد،هوسوک ببین میتونی رئیس رو پیدا کنی
هردو در جواب بلهِ گفتن و به سمت های مخالف رفتن،با زنگ خوردن گوشیم،از جیبم بیرون آوردمش و به صفحه که دوباره همون شماره ظاهر شده بود نگاه کردم،جواب بدم یا نه! بیخیالش بشم و از شغلم استعفا بدم و یا پیداش کنم؟
چایرین:دلت واسم تنگ شده زود زود تماس میگیری؟
قبل از به زبون آوردن چیزی قهقههای زد و ساکت شد،صداش فرق داشت،اونی که قبلا باهام تماس گرفته بود نبود.
_:ای کاش دستم بهت میرسید تکهتکهات میکردم کارآگاه،حیف که رئیس نمیزاره،مگه نه خیلی وقت پیش به خونه ابدیت رفته بودی.
چایرین:به حرف رئیست بازی تازه شروع شده،اینو آخر بازی تصمیم میگیریم که کی بمونه و کی بره.
_:رئیس یه پیشنهاد داره واست دست خودته قبولش میکنی و یا رد،همنطور که تو به قولت عمل کردی و گذاشتی رئیس فرار کنه رئیسم میخواد بهت بگه قاتل مامان بابات کیه،اگه خواستی میتونی دوباره با همین شماره تماس بگیری و تصمیمی که داری رو بگی.
چایرین:من به رئیس عوضیت کمک نکردم..
_:هرچه که بود بیفکری و یا از قصد ولی تو نجاتش دادی
دوباره قبل از شنیدن حرفی قطع کرد،گوشیم رو پایین آوردم و میخواستم بزارم تو جیبم که دوباره زنگ خورد،ولی اینبار اون نبود هوسوک بود.
چایرین:اتفاقی افتاده
هوسوک:رئیس رو پیدا کردم سالمه
چایرین:باشه،الان کجاین
هوسوک:نزدیک کامیون که تصادف کرده بیا،و بعدش بچرخ سمت چپ،پيدامون میکنی
چایرین:باشه اومدم.
خودم با عجله به جایی که هوسوک آدرس داده بود رسوندم،که چشمم صحنهی دلخراشِ رو دید،اون بچه هیچ گناهی نداشتن،هیچکدومشون بیشتر از ¹⁰سالشون نبود،وجودم از نفرت که درمقابل اون روانی داشتم پُر شده بود،چطور ممکنه اینقدر سنگدل باشه!
ریوجین:چایرین میخوای زخمت رو پانسمان کنن
چایرین:اول بقیه
ریوجین:اینقدر لج نکن،باید خوب باشی تا بیتونی اون روانی رو پیدا کنی
چایرین:به رئیس بگو درخواست یه جلسه فوری دارم،با مقامات.
ریوجین:باشه.
چایرین:منم میرم این زخمو یکاریش میکنم،با رئیس حرف زدی خبرم کن
ریوجین:چشم
سوار ماشین که باهاش اومده بودیم شدم،و بدون اطلاع دادن به بقیه برگشتم خونه.
رمز درو زدم و بعد از باز شدنش وارد خونه شدم،دمپایی رو جایگزین کفشهای که پام بود کردم و از هال که بیشتر از ۴متر طول نداشت گذاشتم،از کشو که توی هال بود جعبه کمکهای اولیه رو برداشتم،روی روشویی دستشویی گذاشتم،لباسام رو همش رو از تنم درآوردم و روبروی آینه ایستادم،یه خراش عمیق بود،تیر از کنار بازوم رد شده بود و فقط خراش انداخته بود،ضدعفونی کردمش و با باند سخت پیچیدمش.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
این فیک رو دوس ندارین مگه نه!؟
شرطا نمیرسه،کامنت نمیزارین،لایک نمیکنین،فک میکنم،بد مینویسم..
یه نظری بدینننننن:)
P⁷
رو به هوسوک کرد و دوباره گفت
ریوجین:کارآگاه رو تا بیمارستان برسون،نباید چیزیش بشه
با صدای نسبتا بلند جواب ریوجین رو دادم
چایرین:بهت گفتم من خوبم(یکمی بلند)
دستمال رو از دست هوسوک گرفتم و زمین نشستم و خون رو پیشونی خانم که کف خیابان افتاده بود رو تمیز کردم و نبضش رو چک کردم
چایرین:ریوجین زنگ بزن آمبولانس بیاد،هوسوک ببین میتونی رئیس رو پیدا کنی
هردو در جواب بلهِ گفتن و به سمت های مخالف رفتن،با زنگ خوردن گوشیم،از جیبم بیرون آوردمش و به صفحه که دوباره همون شماره ظاهر شده بود نگاه کردم،جواب بدم یا نه! بیخیالش بشم و از شغلم استعفا بدم و یا پیداش کنم؟
چایرین:دلت واسم تنگ شده زود زود تماس میگیری؟
قبل از به زبون آوردن چیزی قهقههای زد و ساکت شد،صداش فرق داشت،اونی که قبلا باهام تماس گرفته بود نبود.
_:ای کاش دستم بهت میرسید تکهتکهات میکردم کارآگاه،حیف که رئیس نمیزاره،مگه نه خیلی وقت پیش به خونه ابدیت رفته بودی.
چایرین:به حرف رئیست بازی تازه شروع شده،اینو آخر بازی تصمیم میگیریم که کی بمونه و کی بره.
_:رئیس یه پیشنهاد داره واست دست خودته قبولش میکنی و یا رد،همنطور که تو به قولت عمل کردی و گذاشتی رئیس فرار کنه رئیسم میخواد بهت بگه قاتل مامان بابات کیه،اگه خواستی میتونی دوباره با همین شماره تماس بگیری و تصمیمی که داری رو بگی.
چایرین:من به رئیس عوضیت کمک نکردم..
_:هرچه که بود بیفکری و یا از قصد ولی تو نجاتش دادی
دوباره قبل از شنیدن حرفی قطع کرد،گوشیم رو پایین آوردم و میخواستم بزارم تو جیبم که دوباره زنگ خورد،ولی اینبار اون نبود هوسوک بود.
چایرین:اتفاقی افتاده
هوسوک:رئیس رو پیدا کردم سالمه
چایرین:باشه،الان کجاین
هوسوک:نزدیک کامیون که تصادف کرده بیا،و بعدش بچرخ سمت چپ،پيدامون میکنی
چایرین:باشه اومدم.
خودم با عجله به جایی که هوسوک آدرس داده بود رسوندم،که چشمم صحنهی دلخراشِ رو دید،اون بچه هیچ گناهی نداشتن،هیچکدومشون بیشتر از ¹⁰سالشون نبود،وجودم از نفرت که درمقابل اون روانی داشتم پُر شده بود،چطور ممکنه اینقدر سنگدل باشه!
ریوجین:چایرین میخوای زخمت رو پانسمان کنن
چایرین:اول بقیه
ریوجین:اینقدر لج نکن،باید خوب باشی تا بیتونی اون روانی رو پیدا کنی
چایرین:به رئیس بگو درخواست یه جلسه فوری دارم،با مقامات.
ریوجین:باشه.
چایرین:منم میرم این زخمو یکاریش میکنم،با رئیس حرف زدی خبرم کن
ریوجین:چشم
سوار ماشین که باهاش اومده بودیم شدم،و بدون اطلاع دادن به بقیه برگشتم خونه.
رمز درو زدم و بعد از باز شدنش وارد خونه شدم،دمپایی رو جایگزین کفشهای که پام بود کردم و از هال که بیشتر از ۴متر طول نداشت گذاشتم،از کشو که توی هال بود جعبه کمکهای اولیه رو برداشتم،روی روشویی دستشویی گذاشتم،لباسام رو همش رو از تنم درآوردم و روبروی آینه ایستادم،یه خراش عمیق بود،تیر از کنار بازوم رد شده بود و فقط خراش انداخته بود،ضدعفونی کردمش و با باند سخت پیچیدمش.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
این فیک رو دوس ندارین مگه نه!؟
شرطا نمیرسه،کامنت نمیزارین،لایک نمیکنین،فک میکنم،بد مینویسم..
یه نظری بدینننننن:)
۳.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.