life again پارت اول بخش دوم
جونگکوک با حوله کوچیک اومد سمت جیمین و غر زد: اخه من نمیفهمم شما دوتا چرا احمق بازی در میارید بابا خوبه تازه مامان خود هیونگ خوب شده. الان منو تهیونگ هیونگ باید مراقب شما دوتا باشیم....
جیمین حوله رو گرفت و نم موهاشو گرفت و گفت: کمتر غر بزن پسر خب؟ حالا هم بیا بریم خونه رو مرتب کنیم بابا الان تهیونگ و یونگی میان.
جونگکوک: تو موهاتو خشک من برم شام رو درست کنم .
جیمین: ممنونم کوک
جونگکوک: اوهومممم...... خواهش میکنم هیونگ حالا بدو برو ....
جونگکوک از اتاق رفت بیرون و جیمین رفت سمت میز آرایش اتاقشون و روی صندلی نشست و سشوار رو از توی کشو درآورد و به پریز برق وصل کرد و روشنش کرد و روبه روی آینه موهاشو خشک کرد.
زیر لب اهنگی رو زمزمه کرد که مورد علاقه دوست پسرش بود.
جیمین:
I love you baby
And if it's quite alright I need you baby
To all my lonely nights
I love you baby
Trusted me when I say.
بعد از اتمام کارش وسایلشو جمع کرد و گذاشت سر جاش . در کمدشو باز کرد و چند دست لباس مرتب بیرون آورد. یه تیشرت لش مشکی با شلوار جین پوشید و رفت جلوی میز آرایش و موهای مشکی ش رو شونه کرد و روی پیشونیش به صورت شلخته گذاشت. بالم لبش که کمی رنگ داشت رو برداشت و روی لبش زود و بعد از اتمام کارش صدای جونگکوک از توی پذیرایی اومد که صداش میزد.
جونگکوک: هیونگگگگ بیا سالاد رو آماده کن من برم لباسامو عوض کنمممم.
جیمین از همونجا که نشسته بود داد زد: اومدم کوک.
و بعد از نگاه کوچیکی به خودش توی آینه سریع از اتاق رفت بیرون.
جونگکوک نگاهی از سرتا پا به هیونگش انداخت و با نیشخند گفت: کام آن هیونگ... به شدت کراش شدیییی.....
جیمین: کوک! برو لباساتو عوض کن وگرنه یونگی رو میندازم به جونت.
جونگکوک: من رفتم.
.....................
ادامه دارد.....
جیمین حوله رو گرفت و نم موهاشو گرفت و گفت: کمتر غر بزن پسر خب؟ حالا هم بیا بریم خونه رو مرتب کنیم بابا الان تهیونگ و یونگی میان.
جونگکوک: تو موهاتو خشک من برم شام رو درست کنم .
جیمین: ممنونم کوک
جونگکوک: اوهومممم...... خواهش میکنم هیونگ حالا بدو برو ....
جونگکوک از اتاق رفت بیرون و جیمین رفت سمت میز آرایش اتاقشون و روی صندلی نشست و سشوار رو از توی کشو درآورد و به پریز برق وصل کرد و روشنش کرد و روبه روی آینه موهاشو خشک کرد.
زیر لب اهنگی رو زمزمه کرد که مورد علاقه دوست پسرش بود.
جیمین:
I love you baby
And if it's quite alright I need you baby
To all my lonely nights
I love you baby
Trusted me when I say.
بعد از اتمام کارش وسایلشو جمع کرد و گذاشت سر جاش . در کمدشو باز کرد و چند دست لباس مرتب بیرون آورد. یه تیشرت لش مشکی با شلوار جین پوشید و رفت جلوی میز آرایش و موهای مشکی ش رو شونه کرد و روی پیشونیش به صورت شلخته گذاشت. بالم لبش که کمی رنگ داشت رو برداشت و روی لبش زود و بعد از اتمام کارش صدای جونگکوک از توی پذیرایی اومد که صداش میزد.
جونگکوک: هیونگگگگ بیا سالاد رو آماده کن من برم لباسامو عوض کنمممم.
جیمین از همونجا که نشسته بود داد زد: اومدم کوک.
و بعد از نگاه کوچیکی به خودش توی آینه سریع از اتاق رفت بیرون.
جونگکوک نگاهی از سرتا پا به هیونگش انداخت و با نیشخند گفت: کام آن هیونگ... به شدت کراش شدیییی.....
جیمین: کوک! برو لباساتو عوض کن وگرنه یونگی رو میندازم به جونت.
جونگکوک: من رفتم.
.....................
ادامه دارد.....
۳.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.