ھمانطور که به بیابان خالی زل زده و سیگار برگ می کشد با دی
ھمانطور که به بیابان خالی زل زده و سیگار برگ می کشد با دیدن دختر لبخند میزند
دختر نفس عمیقی میکشد
_من باید چیکار کنم؟
پیرزن نگاهی به چهره خسته او میندازد
ازتقدیرفرار نکن
_اگه تقدیرم مرگ باشه چی؟
پیرزن کام دیگری از سیگار میگیرد
بعضی ها مرگ و آرزو میکنن!
_درد داره؟
اگه لایق جهنم باشی
_به نظرت وجود داره؟
پیرزن سری تکان میدهند میگوید
مگه این چن وقت کجا بودی؟
دختر پوزخندی میزند و از اون دور میشود،پیرزن اخرین کام سیگارش را در هوا رها میکند
_نیکزی
دختر نفس عمیقی میکشد
_من باید چیکار کنم؟
پیرزن نگاهی به چهره خسته او میندازد
ازتقدیرفرار نکن
_اگه تقدیرم مرگ باشه چی؟
پیرزن کام دیگری از سیگار میگیرد
بعضی ها مرگ و آرزو میکنن!
_درد داره؟
اگه لایق جهنم باشی
_به نظرت وجود داره؟
پیرزن سری تکان میدهند میگوید
مگه این چن وقت کجا بودی؟
دختر پوزخندی میزند و از اون دور میشود،پیرزن اخرین کام سیگارش را در هوا رها میکند
_نیکزی
۱۳.۹k
۱۹ آذر ۱۴۰۱