پارت۲۶ فصل دوم
پارت۲۶ فصل دوم
الورا: این سه تا داشتن حرف میزدن که یه دفعه ادمایی که بنیامین فرستاده بود شروع کردن به تیر بارون ماشین
ات: یا خدا اینجا چخبره؟
کوک: ات بکهیون سرتونو بندازین پایین
الورا: همینجوری داشت تیر اندازی میکردن که کوک اسلحه شو در اورد شروع کرد به شلیک کردن سمت اونا بکهیونم همینطور
ات: بکهیون اسلحه اضافه داری ؟
بکهیون: آره چطور؟(درحال تیر اندازی)
ات: بده
بکهیون: چی ؟
کوک: نه ات خطرناکه نکن
ات: حرف نباشه گفتم بده بکهیون(باداد)
بکهیون: اَه باشه بگیرش
الورا: ات هم داشت تیر اندازی میکرد تقریبا ۶ نفر بودن یدونشو ات کشت ۴ تاشو کوک و بکهیون زخمی کردن اون یکی هم کوک کشتش دیگه تموم شده بود زخمی ها هم رفتن
کوک: همتون خوبید؟
بکهیون وات: آره
ات: توکه چیزیت نشد؟
کوک: نه منم خوبم
ات: دیگه بریم خونه
کوک: من خودم میرم چون ممکنه جامو پیدا کنن
ات: باشه مراقب خودت باش
الورا: کوک رفت اتو بغل کرد بعدش رفت بکهیونو بغل کرد و رفت ات هم خیلی خوشحال بود از اینکه عشقش زندس بکهیون ماشینو روشن کرد و رفتن به سمت خونه ات در خونه رو زد بورام باز کرد
بورام: مامان داداش حالتون خوبه؟
بکهیون: خوبیم
ات: ما خوبیم نگران نباش
نانسی: مامان خوبی ؟
ات: آره دخترم
نانسی: خدارو شکر بکهیون یه لحظه میای کارت دارم
بکهیون: جونم چیشده؟
نانسی: ببین نمیدونم الان که عذاداری میتونم اینو بگم یا نه اما خب به هر حال مهمه
بکهیون: بگو چیشده؟
نانسی: تورو خدا آروم باش باشه؟
بکهیون: عشقم جون به لبم کردی بگو دیگه
نانسی: بکهیون من .....
خب حمایت یادتون نره الان باید برم زبان رسیدم خونه براتون میزارم بوس بوس
الورا: این سه تا داشتن حرف میزدن که یه دفعه ادمایی که بنیامین فرستاده بود شروع کردن به تیر بارون ماشین
ات: یا خدا اینجا چخبره؟
کوک: ات بکهیون سرتونو بندازین پایین
الورا: همینجوری داشت تیر اندازی میکردن که کوک اسلحه شو در اورد شروع کرد به شلیک کردن سمت اونا بکهیونم همینطور
ات: بکهیون اسلحه اضافه داری ؟
بکهیون: آره چطور؟(درحال تیر اندازی)
ات: بده
بکهیون: چی ؟
کوک: نه ات خطرناکه نکن
ات: حرف نباشه گفتم بده بکهیون(باداد)
بکهیون: اَه باشه بگیرش
الورا: ات هم داشت تیر اندازی میکرد تقریبا ۶ نفر بودن یدونشو ات کشت ۴ تاشو کوک و بکهیون زخمی کردن اون یکی هم کوک کشتش دیگه تموم شده بود زخمی ها هم رفتن
کوک: همتون خوبید؟
بکهیون وات: آره
ات: توکه چیزیت نشد؟
کوک: نه منم خوبم
ات: دیگه بریم خونه
کوک: من خودم میرم چون ممکنه جامو پیدا کنن
ات: باشه مراقب خودت باش
الورا: کوک رفت اتو بغل کرد بعدش رفت بکهیونو بغل کرد و رفت ات هم خیلی خوشحال بود از اینکه عشقش زندس بکهیون ماشینو روشن کرد و رفتن به سمت خونه ات در خونه رو زد بورام باز کرد
بورام: مامان داداش حالتون خوبه؟
بکهیون: خوبیم
ات: ما خوبیم نگران نباش
نانسی: مامان خوبی ؟
ات: آره دخترم
نانسی: خدارو شکر بکهیون یه لحظه میای کارت دارم
بکهیون: جونم چیشده؟
نانسی: ببین نمیدونم الان که عذاداری میتونم اینو بگم یا نه اما خب به هر حال مهمه
بکهیون: بگو چیشده؟
نانسی: تورو خدا آروم باش باشه؟
بکهیون: عشقم جون به لبم کردی بگو دیگه
نانسی: بکهیون من .....
خب حمایت یادتون نره الان باید برم زبان رسیدم خونه براتون میزارم بوس بوس
۸.۹k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.