سرنوشت من پارت ۱۲
پرش زمانی به بعد شام
ا/ت ویو
شام خوردم خیلی خسته بودم با اینکه بعد از ظهر هم خوابیده بودم .
پس تصمیم گرفتم که برم بخوابم
از سر میز پاشدم
+شب بخیر
_میخوای بخوابی ؟
+اره خیلی خستم
_پس تو اتاق خودت نخواب توی اتاق بغلی بخواب اتاق بین اتاق خودم و خودت
+براچی ؟
_حالا بعد متوجه میشی
_شب بخیر کیوتچه
+(خنده ریز ) ..... شب بخیر
رفتم بالا توی همون اتاقی که کوک گفت
نمیدونم چرا گفت اینجا بخوابم
داشتم فکر میکردم که چجوری می تونم فرار کنم که در باز شد .
کوک بود .خودمو زدم به خواب
اومد و دراز کشید رو تخت کنارم
که نگاهش افتاد طرف من زل زده بود بهم .
کوک ویو
ا/ت ......... ا/ت ......
حس میکنم واقعا داره ازش خوشم میاد
کیوت بازی های که در میاره آخه
الانم که خودشو زده به خواب
هعیییییی ا/ت
قلقلکش دادم
ا/ت ویو
متوجه شد بیدارم
شروع کرد قلقلک دادنم
واقعا نمی تونستم جلوی خندم رو بگیرم زدم زیر خنده که اونم خندید
_خودتو زدی به خواب فکر کردی من متوجه نمیشم کوچولو
+من کوچولو نیستم (با خنده )
دیگه بیخیال قلقلک دادن شد
_بسه دیگه بخواب
+باشه بابا
یهو یه سنگینی روی تخت اومد
نگاه کردم دیدم کوک هم خوابیده رو تخت
+مگه تو هم میخوای اینجا بخوابی ؟
_اره دیگه این اتاق مشترکمون ع .
+اها .... فقط خیلی نیا این سمت .
_باش
+خوبه ...... شب بخیر
روم رو اون سمت کردم یعنی پشت به کوک
چشمام رو بستم که یهو یه دست دور کمرم حلقه شد
+عععععع چیکار میکنی دستتو بردار
_نمیخوام
+دستتو بردار
_اگه بر ندارم چی
+جیغ می زنم
_جیغم بزنی فایده نداره
+ععع ول کن دیگه
ول نکرد
دیگه خوابیدم همونجوری
صبح
از زبان ا/ت
تقریبا چسبیده بودم به کوک
ولی کوک لباس تنش نبود
بیدارش کردم
+کوک ....... کووووووک
_اممممم ..... چیشده ؟
+چرا لباس تنت نیس ها ؟
_من عادت دارم بدون لباس بخوابم
+ایششششش
+پاشو دیگه کوک
_باشه الان پا میشم کوچولو
+من کوچولو نیستم
_نسبت به من هستی
کوک پاشد
لباسامون رو عوض کردیم و رفتیم پایین
بسه چقد میخونی
نخود نخود هرکه رود دنبال کار خود
شرط نمیزارم ولی حمایت کنید دیگه
🌌👻🇰🇷🗿
ا/ت ویو
شام خوردم خیلی خسته بودم با اینکه بعد از ظهر هم خوابیده بودم .
پس تصمیم گرفتم که برم بخوابم
از سر میز پاشدم
+شب بخیر
_میخوای بخوابی ؟
+اره خیلی خستم
_پس تو اتاق خودت نخواب توی اتاق بغلی بخواب اتاق بین اتاق خودم و خودت
+براچی ؟
_حالا بعد متوجه میشی
_شب بخیر کیوتچه
+(خنده ریز ) ..... شب بخیر
رفتم بالا توی همون اتاقی که کوک گفت
نمیدونم چرا گفت اینجا بخوابم
داشتم فکر میکردم که چجوری می تونم فرار کنم که در باز شد .
کوک بود .خودمو زدم به خواب
اومد و دراز کشید رو تخت کنارم
که نگاهش افتاد طرف من زل زده بود بهم .
کوک ویو
ا/ت ......... ا/ت ......
حس میکنم واقعا داره ازش خوشم میاد
کیوت بازی های که در میاره آخه
الانم که خودشو زده به خواب
هعیییییی ا/ت
قلقلکش دادم
ا/ت ویو
متوجه شد بیدارم
شروع کرد قلقلک دادنم
واقعا نمی تونستم جلوی خندم رو بگیرم زدم زیر خنده که اونم خندید
_خودتو زدی به خواب فکر کردی من متوجه نمیشم کوچولو
+من کوچولو نیستم (با خنده )
دیگه بیخیال قلقلک دادن شد
_بسه دیگه بخواب
+باشه بابا
یهو یه سنگینی روی تخت اومد
نگاه کردم دیدم کوک هم خوابیده رو تخت
+مگه تو هم میخوای اینجا بخوابی ؟
_اره دیگه این اتاق مشترکمون ع .
+اها .... فقط خیلی نیا این سمت .
_باش
+خوبه ...... شب بخیر
روم رو اون سمت کردم یعنی پشت به کوک
چشمام رو بستم که یهو یه دست دور کمرم حلقه شد
+عععععع چیکار میکنی دستتو بردار
_نمیخوام
+دستتو بردار
_اگه بر ندارم چی
+جیغ می زنم
_جیغم بزنی فایده نداره
+ععع ول کن دیگه
ول نکرد
دیگه خوابیدم همونجوری
صبح
از زبان ا/ت
تقریبا چسبیده بودم به کوک
ولی کوک لباس تنش نبود
بیدارش کردم
+کوک ....... کووووووک
_اممممم ..... چیشده ؟
+چرا لباس تنت نیس ها ؟
_من عادت دارم بدون لباس بخوابم
+ایششششش
+پاشو دیگه کوک
_باشه الان پا میشم کوچولو
+من کوچولو نیستم
_نسبت به من هستی
کوک پاشد
لباسامون رو عوض کردیم و رفتیم پایین
بسه چقد میخونی
نخود نخود هرکه رود دنبال کار خود
شرط نمیزارم ولی حمایت کنید دیگه
🌌👻🇰🇷🗿
۱۳.۴k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.