عشق ممنوعه
Part(^_^)1
شوگا ویو
خواهر کوچکترم روی لیدر تیممون کراش زده اما مطمئن نیستم فقط دیدم اسمش رو توی دفتر خاطراتش نوشته بود...
نامجون ویو
چند شب پیش پارتی رفته بودم، خواهر شوکا رو تنها ومست دیدم انگار ناراحت به نظر می رسید من از وقتی که با شوگا آشنا شدم از خواهرش خوشم میومد دیدن ناراحتیش برام واقعا سخت بود...
به سمتش رفتم و سعی کردم بهش کمک کنم.
-سلام خانم هه سو!
س..لام آق...ای ک..کی..کیم
انقدر مست بود که نمی توانست کلمات رو درس تلفظ کنه در همین فکر بودم که بلند شد گفت:می..شه منو... تا خو...نه ب...
بعد این حرف از حال رفت.
باید تا بغلش میکردم اما لباس تنگ، کوتاه و مشکی رنگش این اجازه رو به من نمیداد، نمیدونستم باید چیکار کنم...
کمی بیشتر که نگاه کردم یک شال توی وسایلش دیدم. دور پاهاش پیچیدم و بلندش کردم.
به سمت ماشینم رفتم در رو باز کردم و روی صندلی شاگرد گذاشتمش و رفتم که سوار شم...
ادامه دارد...✨
.
.
شرایط:
5لایک
3کامنت
.
.
#وانشات#وانشات_اسمات#جونگکوک#کوک#کوکی#بی_تی_اس#خرگوش#نامجون#جین#شوگا#جیمین#جیهوپ#تهیونگ#ارمی#رمان#داستان#کره#کره_جنوبی#k#Namjoon #Namiook#Jungkook
شوگا ویو
خواهر کوچکترم روی لیدر تیممون کراش زده اما مطمئن نیستم فقط دیدم اسمش رو توی دفتر خاطراتش نوشته بود...
نامجون ویو
چند شب پیش پارتی رفته بودم، خواهر شوکا رو تنها ومست دیدم انگار ناراحت به نظر می رسید من از وقتی که با شوگا آشنا شدم از خواهرش خوشم میومد دیدن ناراحتیش برام واقعا سخت بود...
به سمتش رفتم و سعی کردم بهش کمک کنم.
-سلام خانم هه سو!
س..لام آق...ای ک..کی..کیم
انقدر مست بود که نمی توانست کلمات رو درس تلفظ کنه در همین فکر بودم که بلند شد گفت:می..شه منو... تا خو...نه ب...
بعد این حرف از حال رفت.
باید تا بغلش میکردم اما لباس تنگ، کوتاه و مشکی رنگش این اجازه رو به من نمیداد، نمیدونستم باید چیکار کنم...
کمی بیشتر که نگاه کردم یک شال توی وسایلش دیدم. دور پاهاش پیچیدم و بلندش کردم.
به سمت ماشینم رفتم در رو باز کردم و روی صندلی شاگرد گذاشتمش و رفتم که سوار شم...
ادامه دارد...✨
.
.
شرایط:
5لایک
3کامنت
.
.
#وانشات#وانشات_اسمات#جونگکوک#کوک#کوکی#بی_تی_اس#خرگوش#نامجون#جین#شوگا#جیمین#جیهوپ#تهیونگ#ارمی#رمان#داستان#کره#کره_جنوبی#k#Namjoon #Namiook#Jungkook
۱۳۸
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.