بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 24)
( زنگ اخر)
یونا: پس میگیا باشه قبولم میکنی خببب؟!
ات: باشههه مخ منو خوردی تو بخدااا🤦♀
یونا: مگه مخ داری اخه😂
ات: 😑
( بوق بوق)
یونا: اووو برو معشوقه ات منتظرته😌
ات: یونا خفه شووو باییی
( رفت سوار ماشین شد که بعدش سرفه کرد)
تهیونگ: سلام چیشد؟
ات: ( سرفه) چقد بوی سیگار میاد تو ماشین
تهیونگ: به بوی سیگار مگه حساسیت داری؟
ات: متنفرم از سیگار کلا... ببینم تو سیگار میکشی نه؟
تهیونگ: نه
ات: پس چرا ماشین بوی سیگار میده؟!
تهیونگ: چون قبل تو جونگ کوک سوار ماشین کرده بودم اون سیگار میکشه
ات: آها
( رفتن به سمت خونه)
ات: ( اروم جوری که خودش بشنوه) خب الان بهش بگم یا رفتیم عمارت... نه نه بزار الان بگم... چطوره اعترافم هم الان بگم... نه بابا چی میگی با خودت یدونه فقط بگو مدل میشی یا نه.... خودمم بگم اخه؟... ای بابا ریدم تو این زندگی
تهیونگ: با کی حرف میزنی؟
ات: ( هول شد) ها من کی چی... با هیچکس
تهیونگ: پس داشتی با خودت حرف میزدی
ات: نخیرممم
تهیونگ: ؟؟😏
ات: ای باباااا اره اصلا داشتم با خودم حرف میزدم اینکه چطوری بهت بگم ( دستشو گذاشت جلو دهنش)
تهیونگ: چطوری بهم چیو بگی؟؟
ات: ه... هیچی
تهیونگ: ببین ازت میخوام باهام روراست باشی پس انقد سعی نکن فرار کنی از دست چیز یا کاری که میخوای انجام بدی یا بگی باشه؟
ات: اوهوم... بزار برسیم عمارت بهت میگم.. چیز خاصی نیستش زیاد ولی خب من چون خیلی خجالتی ام زیاد نمیتونم رک با دیگران حرف بزنم😕
تهیونگ: پس چطوری انقدر با یونا دوستت راحتی یا با جین؟
ات: خب اونا فرق دارن من از بچگی با اونا دوست هستم... من حتی با پدر یا خواهر عفریته ی خودم راحت نیستم
تهیونگ: این یعنی با منم راحت نیستی؟
ات: ( سرشو به سمت چپ و راست تکون میده)
( وقتی رسیدن عمارت ات از ماشین پیاده شد ولی تهیونگ نه میخواست بره جایی....)
ات: تهیونگ ( رفت سمت شیشه که پایین بود)
تهیونگ: بله؟ ( سرد)
ات: ل... لطفا اینجوری نکن دیگه
تهیونگ: چجوری؟ ( سرد)
ات: ( سرشو انداخت پایین) لطفا از اون حرفم ناراحت نشو و باهام سرد برخورد نکن
تهیونگ: زودباش کارتو بگو میخوام برم خودت گفتی تو عمارت میگی ( سرد)
ات: کجا میخوای بری؟
تهیونگ: فکر نمیکنم به تو مربوط باشه ( سرد)
ات: تو بادیگاردمی باید هر جا میری هر چی میشه بهم بگی!!( سرشو اورد بالا و با تهیونگ چشم تو چشم شد)
ادامه اش تو کامنتا
(𝐏𝐚𝐫𝐭 24)
( زنگ اخر)
یونا: پس میگیا باشه قبولم میکنی خببب؟!
ات: باشههه مخ منو خوردی تو بخدااا🤦♀
یونا: مگه مخ داری اخه😂
ات: 😑
( بوق بوق)
یونا: اووو برو معشوقه ات منتظرته😌
ات: یونا خفه شووو باییی
( رفت سوار ماشین شد که بعدش سرفه کرد)
تهیونگ: سلام چیشد؟
ات: ( سرفه) چقد بوی سیگار میاد تو ماشین
تهیونگ: به بوی سیگار مگه حساسیت داری؟
ات: متنفرم از سیگار کلا... ببینم تو سیگار میکشی نه؟
تهیونگ: نه
ات: پس چرا ماشین بوی سیگار میده؟!
تهیونگ: چون قبل تو جونگ کوک سوار ماشین کرده بودم اون سیگار میکشه
ات: آها
( رفتن به سمت خونه)
ات: ( اروم جوری که خودش بشنوه) خب الان بهش بگم یا رفتیم عمارت... نه نه بزار الان بگم... چطوره اعترافم هم الان بگم... نه بابا چی میگی با خودت یدونه فقط بگو مدل میشی یا نه.... خودمم بگم اخه؟... ای بابا ریدم تو این زندگی
تهیونگ: با کی حرف میزنی؟
ات: ( هول شد) ها من کی چی... با هیچکس
تهیونگ: پس داشتی با خودت حرف میزدی
ات: نخیرممم
تهیونگ: ؟؟😏
ات: ای باباااا اره اصلا داشتم با خودم حرف میزدم اینکه چطوری بهت بگم ( دستشو گذاشت جلو دهنش)
تهیونگ: چطوری بهم چیو بگی؟؟
ات: ه... هیچی
تهیونگ: ببین ازت میخوام باهام روراست باشی پس انقد سعی نکن فرار کنی از دست چیز یا کاری که میخوای انجام بدی یا بگی باشه؟
ات: اوهوم... بزار برسیم عمارت بهت میگم.. چیز خاصی نیستش زیاد ولی خب من چون خیلی خجالتی ام زیاد نمیتونم رک با دیگران حرف بزنم😕
تهیونگ: پس چطوری انقدر با یونا دوستت راحتی یا با جین؟
ات: خب اونا فرق دارن من از بچگی با اونا دوست هستم... من حتی با پدر یا خواهر عفریته ی خودم راحت نیستم
تهیونگ: این یعنی با منم راحت نیستی؟
ات: ( سرشو به سمت چپ و راست تکون میده)
( وقتی رسیدن عمارت ات از ماشین پیاده شد ولی تهیونگ نه میخواست بره جایی....)
ات: تهیونگ ( رفت سمت شیشه که پایین بود)
تهیونگ: بله؟ ( سرد)
ات: ل... لطفا اینجوری نکن دیگه
تهیونگ: چجوری؟ ( سرد)
ات: ( سرشو انداخت پایین) لطفا از اون حرفم ناراحت نشو و باهام سرد برخورد نکن
تهیونگ: زودباش کارتو بگو میخوام برم خودت گفتی تو عمارت میگی ( سرد)
ات: کجا میخوای بری؟
تهیونگ: فکر نمیکنم به تو مربوط باشه ( سرد)
ات: تو بادیگاردمی باید هر جا میری هر چی میشه بهم بگی!!( سرشو اورد بالا و با تهیونگ چشم تو چشم شد)
ادامه اش تو کامنتا
۶.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.