دستش از گل

دستش از گل
چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد
بسته بار گیسوان از نافه ی چین
خواهد آمد

از تبار دلستان لولیان بیستونی
شنگ و شیطان
با همان رفتار شیرین خواهد آمد
با شگرد سامری را ساحری آموز نازش
تا دوباره از که بستاند دل و دین
خواهد امد
با همان آنی که پنداری خود
از روز نخستین
شعر گفتن را به حافظ داده تلقین
خواهد آمد

بی گمان از آینه
_جشن سرور آمیز حسنش_
راه دوری تا من_
این تصویر غمگین خواهد آمد
عشق گاهی زندگی ساز است
گاهی زندگی سوز
تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد

ای دل من!سر مزن بر سینه
این سان نا شکیبا
لحظه ای دیوانه جان!
آرام بنشین خواهد آمد
خواهد آمد خواهد آمد،آری اما گر نیاید
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد


#حسین_منزوی_ـــــــ
دیدگاه ها (۸)

گاه گاهی که دلم می گیردپیش خود می گویمآن که جانم را سوختیاد ...

آن هنگام که می‌خندی ، دنیا با تو می‌خنددآن هنگام که اشک می‌ر...

حال مرا کسی درک می‌کندکه در سراشیبی‌ترین نقطه‌ی این شهربه یا...

کسی باور نخواهد کرداما من به چشم خویش می بینمکه مردی پیش چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط