cute lover
پارت ۶
مینهو: هوفففففف
چند دقیقه سکوت کردن.
جیسونگ: تنها کار درست اینه که باهم کنار بیایم.
مینهو: من نمیتونم باهات کنار بیام!
جیسونگ: منم نمیتونم ولی اگه اینجوری پیش بره.....
مینهو: باشه باشه ، سعی میکنم باهات کنار بیام.
جیسونگ: منم همینطور.
مینهو: خب حالا باید از کجا شروع کنیم؟
جیسونگ: اگه یکم از خودمون بگیم شاید بهتر شه.
مینهو: اوم باشه. خب اسممو که میدونی لی مینهو ۲۶ سالمه تنها هم زندگی میکنم و با خانوادم مشکل دارم.
جیسونگ: منم هان جیسونگ ۲۴ سالمه تنها زندگی میکنم خانوادم منو از خونه بیرون کردن.
مینهو: بیرونت کردن؟
جیسونگ: خب میدونی قضیم یچیزی مثل داستان فلیکسه ولی یکم پیچیده تر، داستانشو که میدونی؟
مینهو: اره اره میدونم. قضیه منم یکم شبیه داستان هیونجینه. کجا کار میکنی؟
جیسونگ: قبلا تویه یه مدرسه آبدارچی بودم ولی یه اتفاقی افتاد که از اونجا استفا دادم و الان هم داخل یه خانه بازی کودکان کار میکنم. فلیکس رو بعد از چند سال اونجا دیدم ، بینا رو اورده بود بازی کنه که خیلی یهویی همو دیدیم. تو کجا کار میکنی؟
مینهو: من داخل یه شرکت پیش هیونجین همونجا باهم اشنا شدیم. قبلش هم داخل یه رستوران کار میکردم ولی حقوقش خیلی کم بود برای همین اومدم بیرون ازش.
۲ ساعت بعد
مینهو: واقعااا؟ منم همینطور!
جیسونگ خندید و نگاهی به ساعت گوشیش کرد. باورش نمیشد ۲ ساعت گذشته بود.
جیسونگ: مینهو ۲ ساعت داشتزم حرف میزدیم! ساعت ۸عه.
مینهو: واقعا؟! وقتشه بریم خونه دیگه.
جیسونگ: اوهوم بریم.
مینهو: هوفففففف
چند دقیقه سکوت کردن.
جیسونگ: تنها کار درست اینه که باهم کنار بیایم.
مینهو: من نمیتونم باهات کنار بیام!
جیسونگ: منم نمیتونم ولی اگه اینجوری پیش بره.....
مینهو: باشه باشه ، سعی میکنم باهات کنار بیام.
جیسونگ: منم همینطور.
مینهو: خب حالا باید از کجا شروع کنیم؟
جیسونگ: اگه یکم از خودمون بگیم شاید بهتر شه.
مینهو: اوم باشه. خب اسممو که میدونی لی مینهو ۲۶ سالمه تنها هم زندگی میکنم و با خانوادم مشکل دارم.
جیسونگ: منم هان جیسونگ ۲۴ سالمه تنها زندگی میکنم خانوادم منو از خونه بیرون کردن.
مینهو: بیرونت کردن؟
جیسونگ: خب میدونی قضیم یچیزی مثل داستان فلیکسه ولی یکم پیچیده تر، داستانشو که میدونی؟
مینهو: اره اره میدونم. قضیه منم یکم شبیه داستان هیونجینه. کجا کار میکنی؟
جیسونگ: قبلا تویه یه مدرسه آبدارچی بودم ولی یه اتفاقی افتاد که از اونجا استفا دادم و الان هم داخل یه خانه بازی کودکان کار میکنم. فلیکس رو بعد از چند سال اونجا دیدم ، بینا رو اورده بود بازی کنه که خیلی یهویی همو دیدیم. تو کجا کار میکنی؟
مینهو: من داخل یه شرکت پیش هیونجین همونجا باهم اشنا شدیم. قبلش هم داخل یه رستوران کار میکردم ولی حقوقش خیلی کم بود برای همین اومدم بیرون ازش.
۲ ساعت بعد
مینهو: واقعااا؟ منم همینطور!
جیسونگ خندید و نگاهی به ساعت گوشیش کرد. باورش نمیشد ۲ ساعت گذشته بود.
جیسونگ: مینهو ۲ ساعت داشتزم حرف میزدیم! ساعت ۸عه.
مینهو: واقعا؟! وقتشه بریم خونه دیگه.
جیسونگ: اوهوم بریم.
۸.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.