لیدی مغرور2
#لیدی_مغرور2
همینطور که با بالاترین سرعت میروندم..
گوشیمو دراوردمو باهاش تماس گرفتم..
«دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد.»
گوشی رو پرت کردم...
+لعنتی..!
همینقدر راحت گذاشتی رفتی ؟
تو که خوب میشناسی منو.. میدونی که.. همیشه تنها بودم.. بخاطر غرور لعنتیم که نمیتونم بزارمش کنار.. ولی تو باعث شدی بخندم.. باعث شدی نرم شه رفتارم با بقیه... حالا با رفتنت میخای منو به همون دختر مغرور تبدیل کنی؟ فانوس قلبم خاموش شد.. اون تونست روشنش کنه.. اما دیگه نیست که روشن نگهش داره...
با تکونی که ماشین خوردو صدای بوقی که از جلوم بلند شد حواسمو جمع اطراف کردم...
+آه.. تو این وضعیتم فقط تورو کم داشتم..
از ماشین پیاده شدم که بلافاصله مرد قول پیکری از ماشین جلویی پیاده شد...
-هی بچه جون کدوم کصخلی به تو گواهنامه داده؟!!؟
بی توجه به حرفش دستی به ماشینم کشیدم...
+خدارشکر سالمه.. واقعا حوصله سوال پیچ کردنای بابارو نداشتم...
-اوه اوه.. خب میپیچونین مامان باباهاتونو میزنین تو دله جاده...
لااعقل چشاتو وا میکردی به ماشین مردم نخوری خو.. ماشینه لوکسه تو که چیزیش نشده ماشین منه ک شده عینهو قوطی کبریت..!
با جدیت تمام جلوش ایستادم...
+خسارتتو میدم.. دادو هوار را ننداز!
آهسته هولم داد که کمی عقب رفتم..
-چی چیو خسارتتو میدمم؟! من الان باید برم سر یه جلسه ی خیلیی مهم!
ابرو بالا دادم..
+جلسه تون تو ماشین طُ برگذار میشه که انقد نگرانی؟
-برعکس قدت زبونه درازی داری!
در ماشینو باز کردمو یکی از کارتای شرکتو برداشتم...
بین دوتا انگشتام سمتمش گرفتم..
+الان عجله دارم ولی بعدا از خجالتت درمیام...
پوزخندی زدو درحالی که کارتو میگرفت گفت:
-میدونستم ازوناشی..
فورا سوار شدم که یهو اومد جلو و تقه ای به شیشه وارد کرد...
با چشمایی که ازش تعجب میبارید گفت:
-شرکت کیم؟ شما دختر آقای کیم هستین؟
چشمامو به هم زدم..
-من..من متأسفم ...نیازی به خسارت نیست... فقط لطفا درمورد جسارتی که بهتون کردم پدرتون چیزی نفهمه...
همراه تکون دادن سرم لب زدم..
+فکرامو میکنم..
فقط زود تر این اَرابه تو از جلو دستو وپا وردار دیرم شده..!
-عا.. چچشم
بالاخخخرهه شرطا رسیددد
خب بازم شرط داریم🙃
پارت بعد شرطه
۸۰ کامنت
۴۰ لایک🤧
همینطور که با بالاترین سرعت میروندم..
گوشیمو دراوردمو باهاش تماس گرفتم..
«دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد.»
گوشی رو پرت کردم...
+لعنتی..!
همینقدر راحت گذاشتی رفتی ؟
تو که خوب میشناسی منو.. میدونی که.. همیشه تنها بودم.. بخاطر غرور لعنتیم که نمیتونم بزارمش کنار.. ولی تو باعث شدی بخندم.. باعث شدی نرم شه رفتارم با بقیه... حالا با رفتنت میخای منو به همون دختر مغرور تبدیل کنی؟ فانوس قلبم خاموش شد.. اون تونست روشنش کنه.. اما دیگه نیست که روشن نگهش داره...
با تکونی که ماشین خوردو صدای بوقی که از جلوم بلند شد حواسمو جمع اطراف کردم...
+آه.. تو این وضعیتم فقط تورو کم داشتم..
از ماشین پیاده شدم که بلافاصله مرد قول پیکری از ماشین جلویی پیاده شد...
-هی بچه جون کدوم کصخلی به تو گواهنامه داده؟!!؟
بی توجه به حرفش دستی به ماشینم کشیدم...
+خدارشکر سالمه.. واقعا حوصله سوال پیچ کردنای بابارو نداشتم...
-اوه اوه.. خب میپیچونین مامان باباهاتونو میزنین تو دله جاده...
لااعقل چشاتو وا میکردی به ماشین مردم نخوری خو.. ماشینه لوکسه تو که چیزیش نشده ماشین منه ک شده عینهو قوطی کبریت..!
با جدیت تمام جلوش ایستادم...
+خسارتتو میدم.. دادو هوار را ننداز!
آهسته هولم داد که کمی عقب رفتم..
-چی چیو خسارتتو میدمم؟! من الان باید برم سر یه جلسه ی خیلیی مهم!
ابرو بالا دادم..
+جلسه تون تو ماشین طُ برگذار میشه که انقد نگرانی؟
-برعکس قدت زبونه درازی داری!
در ماشینو باز کردمو یکی از کارتای شرکتو برداشتم...
بین دوتا انگشتام سمتمش گرفتم..
+الان عجله دارم ولی بعدا از خجالتت درمیام...
پوزخندی زدو درحالی که کارتو میگرفت گفت:
-میدونستم ازوناشی..
فورا سوار شدم که یهو اومد جلو و تقه ای به شیشه وارد کرد...
با چشمایی که ازش تعجب میبارید گفت:
-شرکت کیم؟ شما دختر آقای کیم هستین؟
چشمامو به هم زدم..
-من..من متأسفم ...نیازی به خسارت نیست... فقط لطفا درمورد جسارتی که بهتون کردم پدرتون چیزی نفهمه...
همراه تکون دادن سرم لب زدم..
+فکرامو میکنم..
فقط زود تر این اَرابه تو از جلو دستو وپا وردار دیرم شده..!
-عا.. چچشم
بالاخخخرهه شرطا رسیددد
خب بازم شرط داریم🙃
پارت بعد شرطه
۸۰ کامنت
۴۰ لایک🤧
۱۲.۱k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.