مافیای جذاب من
پارت۳
از زبان ا/ت.
ا/ت : چرا بهم کمک کردی
کوک: نمیدونم اما اسم تو چی
ا/ت: اسم ا/ت
کوک : اسم منم جون کوک خوشبختم
از زبان ا/ت :. داشت چشم بست میشود سیاهی
از زبان کوک
دیدم صدای از ا/ ت نمیاد دیدم چشاش بسته دیدم نفس نمیکشه ضربان قلب ندارد
به راند گفتم
کوک : سرعت زیاد کن الان میمیره ( با داد گفت )
راند : چشم
از زبان یونا
دیدم ماشین دوست این پسر داره با سرعت زیاد حرکت میکنه خیلی نگران شدم نباید اتفاقی برای ا/ ت بیوفته اون تا الان هم سختی ها رو گذاشت این که چیزی نیست.
نامجون : ته با سرعت برو. انگار اتفاقی افتاد
ته : باشه داداش
یک ثانیه قلبم درد گرفت
یونا : ای
نامجون : خوبی
جنی : الان نه یونا نه
یونا : قلبم درد میکنه سیاهی
جنی : نه یونا یونا هق ( با داد )
از زبان نامجون
دیدم دختر رفت. اسمش یونا بود
نامجون : یونا یونا
ته : داداش خیلی سرعت داریم
نامجون : بیشتر کن سرعت رو
ته باشه
از زبان کوک
رسیدیم دختر بغل کردم بردمش تو بیمارستان داد زدم
کوک : کمک کسی این جا نیست
پرستار : چی شد دکتر.
از زبان نامجون
رسیدیم یونا بغل کردم کنار جون کوک داد زدم
نامجون : کسی نیست
دکتر اومد بردن نشون تو اتاق عمل
جنی : مگه تو اون لیوان چی بود که رفت اتاق عمل ا/ ت تو تا الان زیاد صبر کردی این که چیزی نیست تو یونا توهم همین تور بیان بیرون (خیلی خیلی با داد گفت ) هق ا/ ت هق یونا هق هق هق
ته : آروم باش
جنی : نمیتونم
نامجون : اسمت چی
جنی : اسم هق جنی
کوک : جنی من کوک هستم این داداشم نامجون این یکی داداشم تهیونگ است بیا در باره زندگی ا/ ت و یونا و خودت رو بهم بگو من هم مال این داداش هام ومال خودم میگم
که کمک کنم
جنی : باشه
از زبان ا/ت.
ا/ت : چرا بهم کمک کردی
کوک: نمیدونم اما اسم تو چی
ا/ت: اسم ا/ت
کوک : اسم منم جون کوک خوشبختم
از زبان ا/ت :. داشت چشم بست میشود سیاهی
از زبان کوک
دیدم صدای از ا/ ت نمیاد دیدم چشاش بسته دیدم نفس نمیکشه ضربان قلب ندارد
به راند گفتم
کوک : سرعت زیاد کن الان میمیره ( با داد گفت )
راند : چشم
از زبان یونا
دیدم ماشین دوست این پسر داره با سرعت زیاد حرکت میکنه خیلی نگران شدم نباید اتفاقی برای ا/ ت بیوفته اون تا الان هم سختی ها رو گذاشت این که چیزی نیست.
نامجون : ته با سرعت برو. انگار اتفاقی افتاد
ته : باشه داداش
یک ثانیه قلبم درد گرفت
یونا : ای
نامجون : خوبی
جنی : الان نه یونا نه
یونا : قلبم درد میکنه سیاهی
جنی : نه یونا یونا هق ( با داد )
از زبان نامجون
دیدم دختر رفت. اسمش یونا بود
نامجون : یونا یونا
ته : داداش خیلی سرعت داریم
نامجون : بیشتر کن سرعت رو
ته باشه
از زبان کوک
رسیدیم دختر بغل کردم بردمش تو بیمارستان داد زدم
کوک : کمک کسی این جا نیست
پرستار : چی شد دکتر.
از زبان نامجون
رسیدیم یونا بغل کردم کنار جون کوک داد زدم
نامجون : کسی نیست
دکتر اومد بردن نشون تو اتاق عمل
جنی : مگه تو اون لیوان چی بود که رفت اتاق عمل ا/ ت تو تا الان زیاد صبر کردی این که چیزی نیست تو یونا توهم همین تور بیان بیرون (خیلی خیلی با داد گفت ) هق ا/ ت هق یونا هق هق هق
ته : آروم باش
جنی : نمیتونم
نامجون : اسمت چی
جنی : اسم هق جنی
کوک : جنی من کوک هستم این داداشم نامجون این یکی داداشم تهیونگ است بیا در باره زندگی ا/ ت و یونا و خودت رو بهم بگو من هم مال این داداش هام ومال خودم میگم
که کمک کنم
جنی : باشه
۳۵.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.