(پارت۷)
(پارت۷)
ویو_
میدونستم خیلی بستنی دوست داره و به خاطر ی بستی بغض کرد گوشیمو برداشتم و براش کلی بستنی و توت فرنگی و طالبی سفارش دادم اون دختر کوچولو با طالبی بستنی درست میکنه و این کارو دوست داره
(نشستن تو ماشین)
+: ددی گشنمه
_: اوم
+: باشه باشه اصلا نخر میدونی چیه اصلا باهات دیگه حرف نمیزنم
_: مطمئنی ک بعدا پشیمون نمیشی
+: اوم
_: باشه
(رسیدن خونه که_دید+خوابش برده)
_:(احمق کوچولو وقتی اون همه خوراکی رو ببینی میخای چیکار کنی)
_: هی کوچولو پاشو رسیدیم
+: اوم باشه
(رفتن بالا که +با یک عالمه توت فرنگی طالبی بستنی و خوراکی رامن رامیون دوکبوی کیمپاپ کیمچی روب رو شد)
+: اوم ددی اینا مال کیه
_: مال تو
+: واقعا
_: اره ولی خب تو باهام قهری و حرف نمیزنی. پس دیگه مال تو نیست شب بخیر
+: هااا نههه...... باشه شب بخیر
(رفتن خوابیدن _ +رو بغل کرده بود)
+: بابایی
_: هوم(خواب الو)
(+ارو رفت زیر پتو و دیک _رو لمس کرد)
_: هی دختر کوچولو اینطوری بخشیده نمیشیا
(+ شلوار _رو در اورد و دیک_رو وارد دهنش کردو شروع کرد ساک زدن)
_: اوممم عزیزم علکی این کارو نکن
(و+هنوز ادامه میداد کمی بعد _کام شدو
+: کامشو قورت داد و اروم سرشو گذاشت روی رون _کنار دیک_اینقدر دیک _نزدیک صورت+بود که کامل میخورد ب صورتش)
_:(خنده شیطانی زیر لبی)
(بعد +اروم اومد از زیر پتو بیرون و پشتشو کرد ب_و خوابید)
ویو_
شت اون ب خاطر معذرت خاهی این کارو نکرد چی چرا اینکارو کرد
(_+رو برگردوند به سمت خودش و گف)
_: هی کوچولو گشنته
+:.........
_: هی کوچولو
+: اوم
_: بیا بریم غذا بخوریم
+: بابایی ببخشید(بغض)
_: اوم تو صبح فقط واسه ی بستنی بغض کردی اونجا بستی توت فرگییی نداشت و من برات سفارش دادم
+: بابایی مرسی
(بعد+اروم ب_گفت بریم غذا بخوریم دیگه)
_: باشه
(رفتن غذا خوردن و بعد رفتن تو تخت)
(+شروع کرد لباساشو در اوردن_هم پشتش ب+بود)
_: هیشش کوچولو اینقدر تکون نخور چیکار میکنی
+: ببخشید ددی
(بعد+ _رو صاف کرد و خوابید روش)
_: دختر کوچولوم داری چی کارمیکنی
ویو_
میدونستم خیلی بستنی دوست داره و به خاطر ی بستی بغض کرد گوشیمو برداشتم و براش کلی بستنی و توت فرنگی و طالبی سفارش دادم اون دختر کوچولو با طالبی بستنی درست میکنه و این کارو دوست داره
(نشستن تو ماشین)
+: ددی گشنمه
_: اوم
+: باشه باشه اصلا نخر میدونی چیه اصلا باهات دیگه حرف نمیزنم
_: مطمئنی ک بعدا پشیمون نمیشی
+: اوم
_: باشه
(رسیدن خونه که_دید+خوابش برده)
_:(احمق کوچولو وقتی اون همه خوراکی رو ببینی میخای چیکار کنی)
_: هی کوچولو پاشو رسیدیم
+: اوم باشه
(رفتن بالا که +با یک عالمه توت فرنگی طالبی بستنی و خوراکی رامن رامیون دوکبوی کیمپاپ کیمچی روب رو شد)
+: اوم ددی اینا مال کیه
_: مال تو
+: واقعا
_: اره ولی خب تو باهام قهری و حرف نمیزنی. پس دیگه مال تو نیست شب بخیر
+: هااا نههه...... باشه شب بخیر
(رفتن خوابیدن _ +رو بغل کرده بود)
+: بابایی
_: هوم(خواب الو)
(+ارو رفت زیر پتو و دیک _رو لمس کرد)
_: هی دختر کوچولو اینطوری بخشیده نمیشیا
(+ شلوار _رو در اورد و دیک_رو وارد دهنش کردو شروع کرد ساک زدن)
_: اوممم عزیزم علکی این کارو نکن
(و+هنوز ادامه میداد کمی بعد _کام شدو
+: کامشو قورت داد و اروم سرشو گذاشت روی رون _کنار دیک_اینقدر دیک _نزدیک صورت+بود که کامل میخورد ب صورتش)
_:(خنده شیطانی زیر لبی)
(بعد +اروم اومد از زیر پتو بیرون و پشتشو کرد ب_و خوابید)
ویو_
شت اون ب خاطر معذرت خاهی این کارو نکرد چی چرا اینکارو کرد
(_+رو برگردوند به سمت خودش و گف)
_: هی کوچولو گشنته
+:.........
_: هی کوچولو
+: اوم
_: بیا بریم غذا بخوریم
+: بابایی ببخشید(بغض)
_: اوم تو صبح فقط واسه ی بستنی بغض کردی اونجا بستی توت فرگییی نداشت و من برات سفارش دادم
+: بابایی مرسی
(بعد+اروم ب_گفت بریم غذا بخوریم دیگه)
_: باشه
(رفتن غذا خوردن و بعد رفتن تو تخت)
(+شروع کرد لباساشو در اوردن_هم پشتش ب+بود)
_: هیشش کوچولو اینقدر تکون نخور چیکار میکنی
+: ببخشید ددی
(بعد+ _رو صاف کرد و خوابید روش)
_: دختر کوچولوم داری چی کارمیکنی
۱۳.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.