فیک ٢١
«اول یه چیزی رو بگم دایی مامانم مرده به خاطر همین نمیتونم خیلی آنلاین بشم من اونجا به بقیه کمک میکنم وقت نمیکنم فیک بنویسم شبا هم خسته هستم زود خوابم میبره خیلی شرمندم که براتون این چند پارت جدید نزاشتم
امیدوارم درک کنین»
ویو لایلا
وقتی چشماشو باز کرد نگاهشو داد به من و سعی میکرد که بلند بشه آروم کمرشو گرفتم و بلندش کرد و کمرشو تکه دادم به درخت
که کوک گفت
کوک:خیلی متاسفم که اذیتت کردم و خیلی ممنون که نجاتم دادی
لایلا:خواهش میکنم
بنده
لایلا خواست که بلند بشه که کوک گفت
کوک: چطوری منو نجات دادی
لایلا کمی فکر کرد ولی نتونست که دروغ بگه
لایلا:کمی از خونمو :...
کوک : فهمیدم نمیخواد توضیح بدی
لایلا بلند شد رفت
ویو کوک
وقتی بهوش اومدم اول با چهری زیبا مواج شدم کمی بعد فهمیدم لایلا
کمی خجالت کشیدم من این همه بدی بهش کردم ولی اون
باز منو نجات داد
کمی فکر کردم با خودم چطوری منو نجات داد
بهش گفتم (چطوری منو نجات دادی) بهم گفت از خونه خودش داده پس به خاطر همین هست که زندهام اوفف
پدرم چطوزی دلش اومد باهام این کارو کنه
کمی فکر کردم یعنی با خون لایلا چه کارای میشه کرد خیلی
دلم میخواست مامانم زنده باشه
یادت حرفای روبی افتادم یعنی با خونه لایلا میشه
دیدم لایلا بلند شد رفت سمت دریاچه یه دفعه پرید داخل
اب نور درخشانی از بدنش اومد بیرون و تبدیل شد به پری دریایی
وای خدای من چقدر زیباست
همینطوری که داشتم نگاهش میکردم که رفت زیره اب
بعد از چند دقیقه
با دستای پر از ماهی اومد بیرون همین طور که داشتم نگاه میکرد صدای غرش خرسی اومد دیدم با دو داره میاد سمت لایلا یا خدا الان میخورتش
(مناسبت تولد نامجون گذاشتم ❤️🔥تولدت مبارک نامی جونم 😍)
امیدوارم درک کنین»
ویو لایلا
وقتی چشماشو باز کرد نگاهشو داد به من و سعی میکرد که بلند بشه آروم کمرشو گرفتم و بلندش کرد و کمرشو تکه دادم به درخت
که کوک گفت
کوک:خیلی متاسفم که اذیتت کردم و خیلی ممنون که نجاتم دادی
لایلا:خواهش میکنم
بنده
لایلا خواست که بلند بشه که کوک گفت
کوک: چطوری منو نجات دادی
لایلا کمی فکر کرد ولی نتونست که دروغ بگه
لایلا:کمی از خونمو :...
کوک : فهمیدم نمیخواد توضیح بدی
لایلا بلند شد رفت
ویو کوک
وقتی بهوش اومدم اول با چهری زیبا مواج شدم کمی بعد فهمیدم لایلا
کمی خجالت کشیدم من این همه بدی بهش کردم ولی اون
باز منو نجات داد
کمی فکر کردم با خودم چطوری منو نجات داد
بهش گفتم (چطوری منو نجات دادی) بهم گفت از خونه خودش داده پس به خاطر همین هست که زندهام اوفف
پدرم چطوزی دلش اومد باهام این کارو کنه
کمی فکر کردم یعنی با خون لایلا چه کارای میشه کرد خیلی
دلم میخواست مامانم زنده باشه
یادت حرفای روبی افتادم یعنی با خونه لایلا میشه
دیدم لایلا بلند شد رفت سمت دریاچه یه دفعه پرید داخل
اب نور درخشانی از بدنش اومد بیرون و تبدیل شد به پری دریایی
وای خدای من چقدر زیباست
همینطوری که داشتم نگاهش میکردم که رفت زیره اب
بعد از چند دقیقه
با دستای پر از ماهی اومد بیرون همین طور که داشتم نگاه میکرد صدای غرش خرسی اومد دیدم با دو داره میاد سمت لایلا یا خدا الان میخورتش
(مناسبت تولد نامجون گذاشتم ❤️🔥تولدت مبارک نامی جونم 😍)
۲۱.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.