زندگی مافیایی ما
زندگی مافیایی ما
پارت ۶
نگاه غمگینی به من و عمارت انداخت بغلم کرد
یه دونه زدم دم کونش و گفتم
این سوک: کوکوی من فقط یه سال باید بدون من بمونیی نگران نباش بانی خوشملم
خنده ای کرد و بوسه ای روی لپم زد و رفت
اومدم داخل و خودم و انداختم روی مبل اخیششش آزادی راحت شدمم هووف یه ساعت دیگه تهیونگ میاد اینجا آخه این نره خر چرا باید بیاد پیش من؟
رفتم داخل آشپزخونه و به خدمتکار هایی که از ترس من سرعت کارشون و برده بودن بالا نگاه کردم تو دلم برای جذبه ای که داشتم صدقه دادم و کلی قربون صدقه خودم رفتم
رو به اجوما که حکم سر آشپز و داشت کردم و گفتم
این سوک: غذای امروز و یکم دیرتر بچینین رو میز چون آقای کیم هم میان اینجا
و به سمت اتاق رونا حرکت کردم
در و محکم باز کردم که دیدم خانوم کپیده بلند داد زدم
این سوک: حمله کردنن به عمارت حمله شدهه کولتون و بزارین رو دمتون و فرار کنین
با این داد و بیداد ها رفتم سمتش و با نگرانی بالا سرش وایستادم ونگران گفتم
این سوک: روناااااا سیل اومدهه
و پارچ آب و خالی کردم روش که با جیغ بلندی از تخت چپه شد
سریع از اتاق اومدم بیرون که زنگ عمارت به صدا دراومد
رفتم پایین که قامت مردونه تهیونگ رو دیدم سریع رفتم و پشتش قایم شدن که رونا اومد پایین با دیدن قیافه اش نتونستم تحمل کنم و زدم زیر خنده
پاچه شلوارش یکیش تا زانوش اومده بود بالا و یکیش تا زیر زانوش بود بولیزش توی شلوارش بود شلوار و تا پایین سینه هاش کشیده بود بالا موهاشم که جنگل آمازون و با این وضع خیس شده بود یعنی اخر خندهه بوداا وقتی تهیونگ و دید فرار کرد داخل اتاقش و وقتی میدویید من و نفرین میکرد
بچه ها فردا براتون ۳ پارت میزارم
امشب خدایی خیلی خستم به بزرگیه خودتون ببخشین
پارت ۶
نگاه غمگینی به من و عمارت انداخت بغلم کرد
یه دونه زدم دم کونش و گفتم
این سوک: کوکوی من فقط یه سال باید بدون من بمونیی نگران نباش بانی خوشملم
خنده ای کرد و بوسه ای روی لپم زد و رفت
اومدم داخل و خودم و انداختم روی مبل اخیششش آزادی راحت شدمم هووف یه ساعت دیگه تهیونگ میاد اینجا آخه این نره خر چرا باید بیاد پیش من؟
رفتم داخل آشپزخونه و به خدمتکار هایی که از ترس من سرعت کارشون و برده بودن بالا نگاه کردم تو دلم برای جذبه ای که داشتم صدقه دادم و کلی قربون صدقه خودم رفتم
رو به اجوما که حکم سر آشپز و داشت کردم و گفتم
این سوک: غذای امروز و یکم دیرتر بچینین رو میز چون آقای کیم هم میان اینجا
و به سمت اتاق رونا حرکت کردم
در و محکم باز کردم که دیدم خانوم کپیده بلند داد زدم
این سوک: حمله کردنن به عمارت حمله شدهه کولتون و بزارین رو دمتون و فرار کنین
با این داد و بیداد ها رفتم سمتش و با نگرانی بالا سرش وایستادم ونگران گفتم
این سوک: روناااااا سیل اومدهه
و پارچ آب و خالی کردم روش که با جیغ بلندی از تخت چپه شد
سریع از اتاق اومدم بیرون که زنگ عمارت به صدا دراومد
رفتم پایین که قامت مردونه تهیونگ رو دیدم سریع رفتم و پشتش قایم شدن که رونا اومد پایین با دیدن قیافه اش نتونستم تحمل کنم و زدم زیر خنده
پاچه شلوارش یکیش تا زانوش اومده بود بالا و یکیش تا زیر زانوش بود بولیزش توی شلوارش بود شلوار و تا پایین سینه هاش کشیده بود بالا موهاشم که جنگل آمازون و با این وضع خیس شده بود یعنی اخر خندهه بوداا وقتی تهیونگ و دید فرار کرد داخل اتاقش و وقتی میدویید من و نفرین میکرد
بچه ها فردا براتون ۳ پارت میزارم
امشب خدایی خیلی خستم به بزرگیه خودتون ببخشین
۵.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.