استاد سخت گیر من پارت اخر
استاد سخت گیر من پارت اخر
پرش زمانی به ۵ سال بعد
☆ویو کوک☆
منو ا.ت الان ۵ ساله که با همیم و زندگیه خوبی رو داریم من واقعا خیلی دوسش دارم و میخوام امشب ازش خاستگاری کنم دل تو دلم نیست که جوابشو بشنوم خیلیییی ذوققق دارم جیغغغع
☆ویو ا.ت☆
الان چند ساله که منو کوکیرجونم داریم باهم زندگی میکنیم و زندگیه خوبیه داریم و عاشقق همیم امم خب راستش من چند روزیه که دارم به ازدواج با کوک فکر میکنم اما من که نمیتونم بهش پیشنهاد ازدواج بدم خب ولی امیدوارم خودش این پیشنهاد رو بده اگه همچین پیشنهادی بده قطعا قبول میکنم چرا قبول نکنم از خدامم باشه جونگ کوک شوهرم بشه والا
رفتم صبحانه درست کردم و جونگ کوک رو از خواب بیدار کردم و باهم صبحانه خو ردیف و به به چقدرم هم چسبید و رفتم یه فیلم ترسناک گذاشتم و دیدیم و نهار درست کردم و خوردیم شب بود که دیدم کوک نیست انگار غیبش زده بود تلفنشم جواب نمیداد که یه پیامک برای گوشیم اومد که نوشته بود که ساعت ۷ شب بیا به این آدرس تا بتونی عشقتو ببینی آماده شدم یه ارایش کردم رفتم سمت اون آدرس و رسیدیم از ماشینم پیاده شدم که یکهو یکی از پشت چشامو بست
ا.ت: چیکار میکنیییی
که چشام باز شد جونگ کوک رو دیدم که تکیه داد بود به میز روی میز پر از گل های قرمز بود و لیوان های شراب و غذا های خوشمزه
ا.ت: ی. یعنی یعنیی چییی
کوک جلوم زانو زد و گفت
کوک: با من ازدواج میکنی پرنسس؟؟
ا.ت: ارههههههههههههههه
و این دوتا کفتر عاشق به هم رسیدن و یه بچه به اسم نینا بزرگ کردن
پرش زمانی به ۵ سال بعد
☆ویو کوک☆
منو ا.ت الان ۵ ساله که با همیم و زندگیه خوبی رو داریم من واقعا خیلی دوسش دارم و میخوام امشب ازش خاستگاری کنم دل تو دلم نیست که جوابشو بشنوم خیلیییی ذوققق دارم جیغغغع
☆ویو ا.ت☆
الان چند ساله که منو کوکیرجونم داریم باهم زندگی میکنیم و زندگیه خوبیه داریم و عاشقق همیم امم خب راستش من چند روزیه که دارم به ازدواج با کوک فکر میکنم اما من که نمیتونم بهش پیشنهاد ازدواج بدم خب ولی امیدوارم خودش این پیشنهاد رو بده اگه همچین پیشنهادی بده قطعا قبول میکنم چرا قبول نکنم از خدامم باشه جونگ کوک شوهرم بشه والا
رفتم صبحانه درست کردم و جونگ کوک رو از خواب بیدار کردم و باهم صبحانه خو ردیف و به به چقدرم هم چسبید و رفتم یه فیلم ترسناک گذاشتم و دیدیم و نهار درست کردم و خوردیم شب بود که دیدم کوک نیست انگار غیبش زده بود تلفنشم جواب نمیداد که یه پیامک برای گوشیم اومد که نوشته بود که ساعت ۷ شب بیا به این آدرس تا بتونی عشقتو ببینی آماده شدم یه ارایش کردم رفتم سمت اون آدرس و رسیدیم از ماشینم پیاده شدم که یکهو یکی از پشت چشامو بست
ا.ت: چیکار میکنیییی
که چشام باز شد جونگ کوک رو دیدم که تکیه داد بود به میز روی میز پر از گل های قرمز بود و لیوان های شراب و غذا های خوشمزه
ا.ت: ی. یعنی یعنیی چییی
کوک جلوم زانو زد و گفت
کوک: با من ازدواج میکنی پرنسس؟؟
ا.ت: ارههههههههههههههه
و این دوتا کفتر عاشق به هم رسیدن و یه بچه به اسم نینا بزرگ کردن
۳.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.