part4
(ویو ا.ت)
بورام:باشه
جونگی:صبح بخیر خاله
بورام:صبح توام بخیر فسقل
ا.ت:بچها صبحونه بخورین من جونگی رو ببرم مدرسه
بورام/جونگی:باشه
بورام و جونگی صبحونه خوردن و من جونگی رو بردم و سوار ماشین کردمش
جونگی:مامان
ا.ت:جانم مامان
جونگی:مامان قلبم درد میکنه
با این حرف جونگی تمام تنم لرزید و ماشین رو سریع یه گوشه نگه داشتم.
ا.ت:خیلی؟
جونگی:نه،کم
ا.ت:جونگی اگه خیلی توی مدرسه قلبت درد گرفت بگو به خانم معلم به من زنگ بزنه.
جونگی:باشه....آخ
جونگی رو رسوندم مدرسه.
ا.ت:جونگی خیلی مراقب خودت باش
جونگی:باشه ماما.مامان.
آب دهنم رو با سختی قورت دادم و به سمت خونه رفتم.
(پرش زمانی به دوساعت بعد)
{ویو ا.ت}
توی این دوساعت یکمش رو با بورام درباره درس و جونگی حرف زدم و بقیهش رو رفتم حموم و خونه رو تمیز کردم.
داشتم موهام رو خشک میکردم که بورام
صدام زد
بورام:ات
ا.ت:چی شده؟
بورام:موبایلت داره زنگ میخوره
با این حرف بورام تنم بدجور لرزید
رفتم گوشی رو جواب بدم و بله حدسم درست بود.معاون جونگی بود...
با ترس و لرز جواب دادم
ا.ت:بل.له؟(با صدای لرزون)
معاونجونگی:سلام خانم کیم
ا.ت:سلام
م.ج:از مدرسه زنگ میزنیم
ا.ت:چیزی شده؟
م.ج:بله.متاسفانه جونگ...
ا.ت:جونگی چی شدههههه؟؟(با بغض)
م.ج:قلبش و دستاش درد میکنن به شدت و یک بار هم تقریبا از حال رفت.
ا.ت:خببب،الان،خوبه؟؟؟؟
م.ج:نگران نباشید.الان توی اتاق بهداشته فقط لطفا زودتر بیاید مدرسه
ا.ت:چشم.م
بورام:چیشد؟
ا.ت:هققق؛معاون جو.ن.گ..جونگی بودد(با لرز)
بورام:خب چی گفت؟
ا.ت:گفت حال جونگی خوب نیست
بورام:خب بریم سریع پیشش....
ا.ت:باشه...تو ..تو به دکترش زنگ بزن ماجرا رو بگ.و
بورام:باشه....
{ویو بورام}
زنگ زدم به دکتر جانگ و ماجرا رو براش گفتم
بورام:ا.ت
ا.ت:بله
بورام:به دکتر جانگ زنگ زدم ماجرا رو گفتم گفت باشه سریع بیاریدش اینجا
پس ا.ت سریع لباس بپوش بریم.
ا.ت:من حاضرم.
بورام:باشه بریم.
(پرش زمان ۱۰ دقیقه بعد)
{ویو ا.ت}
رسیدیم و من سریع رفتم داخل.....
با چیزی که دیدم خون توی رگهام منجمد شده بود.....
کپی ممنوع🚫
بورام:باشه
جونگی:صبح بخیر خاله
بورام:صبح توام بخیر فسقل
ا.ت:بچها صبحونه بخورین من جونگی رو ببرم مدرسه
بورام/جونگی:باشه
بورام و جونگی صبحونه خوردن و من جونگی رو بردم و سوار ماشین کردمش
جونگی:مامان
ا.ت:جانم مامان
جونگی:مامان قلبم درد میکنه
با این حرف جونگی تمام تنم لرزید و ماشین رو سریع یه گوشه نگه داشتم.
ا.ت:خیلی؟
جونگی:نه،کم
ا.ت:جونگی اگه خیلی توی مدرسه قلبت درد گرفت بگو به خانم معلم به من زنگ بزنه.
جونگی:باشه....آخ
جونگی رو رسوندم مدرسه.
ا.ت:جونگی خیلی مراقب خودت باش
جونگی:باشه ماما.مامان.
آب دهنم رو با سختی قورت دادم و به سمت خونه رفتم.
(پرش زمانی به دوساعت بعد)
{ویو ا.ت}
توی این دوساعت یکمش رو با بورام درباره درس و جونگی حرف زدم و بقیهش رو رفتم حموم و خونه رو تمیز کردم.
داشتم موهام رو خشک میکردم که بورام
صدام زد
بورام:ات
ا.ت:چی شده؟
بورام:موبایلت داره زنگ میخوره
با این حرف بورام تنم بدجور لرزید
رفتم گوشی رو جواب بدم و بله حدسم درست بود.معاون جونگی بود...
با ترس و لرز جواب دادم
ا.ت:بل.له؟(با صدای لرزون)
معاونجونگی:سلام خانم کیم
ا.ت:سلام
م.ج:از مدرسه زنگ میزنیم
ا.ت:چیزی شده؟
م.ج:بله.متاسفانه جونگ...
ا.ت:جونگی چی شدههههه؟؟(با بغض)
م.ج:قلبش و دستاش درد میکنن به شدت و یک بار هم تقریبا از حال رفت.
ا.ت:خببب،الان،خوبه؟؟؟؟
م.ج:نگران نباشید.الان توی اتاق بهداشته فقط لطفا زودتر بیاید مدرسه
ا.ت:چشم.م
بورام:چیشد؟
ا.ت:هققق؛معاون جو.ن.گ..جونگی بودد(با لرز)
بورام:خب چی گفت؟
ا.ت:گفت حال جونگی خوب نیست
بورام:خب بریم سریع پیشش....
ا.ت:باشه...تو ..تو به دکترش زنگ بزن ماجرا رو بگ.و
بورام:باشه....
{ویو بورام}
زنگ زدم به دکتر جانگ و ماجرا رو براش گفتم
بورام:ا.ت
ا.ت:بله
بورام:به دکتر جانگ زنگ زدم ماجرا رو گفتم گفت باشه سریع بیاریدش اینجا
پس ا.ت سریع لباس بپوش بریم.
ا.ت:من حاضرم.
بورام:باشه بریم.
(پرش زمان ۱۰ دقیقه بعد)
{ویو ا.ت}
رسیدیم و من سریع رفتم داخل.....
با چیزی که دیدم خون توی رگهام منجمد شده بود.....
کپی ممنوع🚫
۱۰.۰k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.