پارت ۹
~بچه ها یادم رفت بگم....ا.ت سوار موتور میشه و میره دنبال ون جونگکوک~
~ویو ا.ت~
داشتم بهش میرسیدم ک یهو در ون باز شد و جونگکوک داد زد:
بیا اینجاااا
سرعت ون یکم کمتر شد و من سرعتمو بیشتر کردم و به جونگکوک رسیدم.
جونگکوک:بهم اعتماد داری؟
ا.ت:ببخشید ولی نه زیاد:)
جونگکوک:مهم نیس همون کمش هم خوبه
اینو که گفت از روی موتور بلندم کرد و داخل ون کشید.
موتور پرت شد زمین و منفجر شد.
جونگکوک منو کشید توی بغلش و در ون رو بست.
روی قفسه سینهش افتاده بودم و از ترس و هیجان نفس نفس میزدم.
دور و برم و نگاه کردم ونی که کاملا با همه وسایلش مشکی بود..و....ی راننده.....
راننده ای ک بگم زیادی جذاب بود پدصگ
~تیپ ته و مدل موش در اسلاید دوم~
~همچنان ا.ت درحال نفس زدن~
با حس دستی روی سرم که نوازشم میکرد به کسی که روش لم داده بودم نگاه کردم.
جونگکوک لبخند خوشگل و ملیح آرام بخشی زد.
نفس زدنم کم شد.:)))
یکم معذب شدم برا همین بلند شدم و خاستم بشینم.
جایی جز وست پای جونگکوک پیدا نکردم....خنده خرگوشی ای کرد و خودش منو نشوند اونجا+-+
به خودم اومدم و خودمو از رو پاش شوت کردم پایین
خجالت کشیده بودم...@-@
راننده:چطوری دخملی«:
ا.ت:...........(محو جذابیت طرف شده)
جونگکوک خنده ای کرد و ا،ت رو از کف ماشین بلند کرد و گوشه صندلی خودش نشوند....
راننده:خب کوک برنامه چیه؟
جونگکوک:اول از دست پلیس ها فرار میکنیم بعد..(ادامه حرفاشو ا.ت نمیشنوه چون در گوش راننده ک همون تهیونگه گفت)
راننده خنده ریزی کرد جونگکوک هم به من نگاه کرد و برا این که میدونین خجالتیم خواست اذیتم کنه پیشونیشو چسبوند به پیشونیم منم کلم چسبیده بود به شیشه ماشین نمیتونستم تکون بخورم....°-°
~ویو جونگکوک~
همینطوری تو چشاش زل زده بودم تا اذیتش کنم چون میدونستم خجالتیه سرمو نزدیکش کردم و پیشونیمو رسوندم ب پیشونی ا.ت>-<
خیلی کیوت خجالت کشید😂💜
تهیونگ:اههههمممممم.....
از ا.ت دور شدم و با خنده به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ:میگم منو به عشقت معرفی نمیکنی؟
کوک: امم ا.ت این کیم تهیونگه بهترین دوستم=)
ا.ت:خوشبختم:)
~ویو تهیونگ~
باورم نمیشه
چرا آخه
نه نه نه
نباید اینطوری بشه
چراااا تهیونگگگگ چرااااا
میدونی اگه بفهمه چی میشه؟؟؟؟
وای نهههههه((ʘ言ʘ╬
جونگکوک:تهیووونگگگگ مراقب باااااش
ا.ت:جیییییییییییییییییییغ
~ی صدای بلند~
~ی شوک بزرگ~
~ی درد زیاد~
~ی سیاهی مطلق~
تا.پارت.بعد
۲۰.نظر
۱۰.لایک
گود.بای°-°
~ویو ا.ت~
داشتم بهش میرسیدم ک یهو در ون باز شد و جونگکوک داد زد:
بیا اینجاااا
سرعت ون یکم کمتر شد و من سرعتمو بیشتر کردم و به جونگکوک رسیدم.
جونگکوک:بهم اعتماد داری؟
ا.ت:ببخشید ولی نه زیاد:)
جونگکوک:مهم نیس همون کمش هم خوبه
اینو که گفت از روی موتور بلندم کرد و داخل ون کشید.
موتور پرت شد زمین و منفجر شد.
جونگکوک منو کشید توی بغلش و در ون رو بست.
روی قفسه سینهش افتاده بودم و از ترس و هیجان نفس نفس میزدم.
دور و برم و نگاه کردم ونی که کاملا با همه وسایلش مشکی بود..و....ی راننده.....
راننده ای ک بگم زیادی جذاب بود پدصگ
~تیپ ته و مدل موش در اسلاید دوم~
~همچنان ا.ت درحال نفس زدن~
با حس دستی روی سرم که نوازشم میکرد به کسی که روش لم داده بودم نگاه کردم.
جونگکوک لبخند خوشگل و ملیح آرام بخشی زد.
نفس زدنم کم شد.:)))
یکم معذب شدم برا همین بلند شدم و خاستم بشینم.
جایی جز وست پای جونگکوک پیدا نکردم....خنده خرگوشی ای کرد و خودش منو نشوند اونجا+-+
به خودم اومدم و خودمو از رو پاش شوت کردم پایین
خجالت کشیده بودم...@-@
راننده:چطوری دخملی«:
ا.ت:...........(محو جذابیت طرف شده)
جونگکوک خنده ای کرد و ا،ت رو از کف ماشین بلند کرد و گوشه صندلی خودش نشوند....
راننده:خب کوک برنامه چیه؟
جونگکوک:اول از دست پلیس ها فرار میکنیم بعد..(ادامه حرفاشو ا.ت نمیشنوه چون در گوش راننده ک همون تهیونگه گفت)
راننده خنده ریزی کرد جونگکوک هم به من نگاه کرد و برا این که میدونین خجالتیم خواست اذیتم کنه پیشونیشو چسبوند به پیشونیم منم کلم چسبیده بود به شیشه ماشین نمیتونستم تکون بخورم....°-°
~ویو جونگکوک~
همینطوری تو چشاش زل زده بودم تا اذیتش کنم چون میدونستم خجالتیه سرمو نزدیکش کردم و پیشونیمو رسوندم ب پیشونی ا.ت>-<
خیلی کیوت خجالت کشید😂💜
تهیونگ:اههههمممممم.....
از ا.ت دور شدم و با خنده به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ:میگم منو به عشقت معرفی نمیکنی؟
کوک: امم ا.ت این کیم تهیونگه بهترین دوستم=)
ا.ت:خوشبختم:)
~ویو تهیونگ~
باورم نمیشه
چرا آخه
نه نه نه
نباید اینطوری بشه
چراااا تهیونگگگگ چرااااا
میدونی اگه بفهمه چی میشه؟؟؟؟
وای نهههههه((ʘ言ʘ╬
جونگکوک:تهیووونگگگگ مراقب باااااش
ا.ت:جیییییییییییییییییییغ
~ی صدای بلند~
~ی شوک بزرگ~
~ی درد زیاد~
~ی سیاهی مطلق~
تا.پارت.بعد
۲۰.نظر
۱۰.لایک
گود.بای°-°
۳.۹k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.