پارت ۹۳ Blood moon
پارت ۹۳ Blood moon
سوجین چشمو ابرویی بالا انداخت و گفت
سوجین:خوردی اقا نوش جونت
کوک:اا جیمین خاک توسرت مثلا دوستمی تو یه چیزی بگو
سریع گفتم
ا/ت:سوجین که مامانمه پس جیمینم بابامه
بعدم رو کردم به و با عشوه گفتم
ا/ت:باباییییی ضایعش کن
جیمین:به خدا یه چیزی به بچم بگی دوتا تحویلت میدم
با شادی گفتم
ا/ت:مرسی بابایی
بعدم برگشتم طرف جونگکوک و زبونمو بیرون اوردم
بعد از حرف زدن با اون دوتا برگشتیم سرجامون
در کل شب خوبی بود
سوجین دختری بود با پوست برنزه
با موهایی بلوند که به صورت فر پشت سرش جمع کرده بودن
دماغی معمولی با لبای کوچیک
سنشم حدودا 25 ،26 میخورد
در کل میشد گفت دختر جذابی بود
با بیشتر همکارا و دوستای جونگکوک اشنا شدم
اونام مارو مجبور کردن بهشون شام عروسی بدیم
اخر جونگکوک قرار شد ببرتشون رستوران
وقتی رسیدیم خونه سریع کفشام و در اوردم و نفس راحتی کشیدم
کوک:خیلی خسته شدی
ا/ت:نه بابا پاهام داغون شد تو این کفشا
کفشامو در اوردم
داشتم از پله ها بالا میرفتم که....
سوجین چشمو ابرویی بالا انداخت و گفت
سوجین:خوردی اقا نوش جونت
کوک:اا جیمین خاک توسرت مثلا دوستمی تو یه چیزی بگو
سریع گفتم
ا/ت:سوجین که مامانمه پس جیمینم بابامه
بعدم رو کردم به و با عشوه گفتم
ا/ت:باباییییی ضایعش کن
جیمین:به خدا یه چیزی به بچم بگی دوتا تحویلت میدم
با شادی گفتم
ا/ت:مرسی بابایی
بعدم برگشتم طرف جونگکوک و زبونمو بیرون اوردم
بعد از حرف زدن با اون دوتا برگشتیم سرجامون
در کل شب خوبی بود
سوجین دختری بود با پوست برنزه
با موهایی بلوند که به صورت فر پشت سرش جمع کرده بودن
دماغی معمولی با لبای کوچیک
سنشم حدودا 25 ،26 میخورد
در کل میشد گفت دختر جذابی بود
با بیشتر همکارا و دوستای جونگکوک اشنا شدم
اونام مارو مجبور کردن بهشون شام عروسی بدیم
اخر جونگکوک قرار شد ببرتشون رستوران
وقتی رسیدیم خونه سریع کفشام و در اوردم و نفس راحتی کشیدم
کوک:خیلی خسته شدی
ا/ت:نه بابا پاهام داغون شد تو این کفشا
کفشامو در اوردم
داشتم از پله ها بالا میرفتم که....
۹.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.