فیک هانکیسا پارت سوم
هانما تو خونه ی کیساکی بود و با گوشی اش ور میرفت. ساعت از یک شب گذشته بود ولی کیساکی هنوز نیومده بود. نگران شده بود. اگه با هینا مشغول عشقبازی بود حداقل زنگ میزد. پس شاید اتفاقی براش افتاده. چند بار زنگ زده بود ولی برنداشته بود. دوباره زنگ زد ولی بازم جواب نداد. هانما موبایلش را به گوشه ی مبل برتاب کرد و دستانش رو روی صورتش گذاشت و لبه ی مبل نشست. بعد از چند دقیقه در خانه باز شد و کیساکی با صورتی آشفته و خیس از اشک وارد خانه شد. پالتو اش را طرفی پرتاب کرد. هانما سلامی گفت ولی کیساکی فقط سری تکون داد. هانما جرعت نداشت بپرسد ولی نگران بود پس بلند شد ولی همانجا وایساد و پرسید...
هانما:کیساکی چی شده؟چیزی بهت گفته؟جوابش منفی بود؟
کیساکی حرفی نزد و رفت سراغ کمد مشروب ها و مشروب مورد علاقه اش رو برداشت. باز کرد و شروع به خوردنش کرد. هانما اومد جلوش رو بگیره ولی کیساکی عربده ای کشید که باعث شد هانما سر جایش میخکوب شد.
کیساکی:هانما خفه شو. برو خونه ی خودت.
هانما:کیساکی انقدر نخور حالت بد میشه ها.
کیساکی:به درک. برام مهم نیس بزار بمیرم.
هانما با این حرف فهمید که ردش کرده. کیساکی قبلش هم به بار رفته بود و کلی مشروب مصرف کرده بود. کیساکی بعد از تمام کردن بطری اش اون رو به زمین انداخت و باعث شد بشکند.
هانما:کیساکی مراقب باش.
کیساکی توجه ای نکرد و خواست بطری دیگری بردارد. هانما سمتش دوید ولی به لطف کفش پاهایش آسیبی ندید. بطری رو از دست کیساکی گرفت. کیساکی عصبانی شد و سرش داد زد ولی هانما دست سعی میکرد آرامش کند. هانمل بطری رو روی میز گذاشت و رفت کیساکی رو در آغوش گرفت. کیساکی کمی تقلا کرد ولی بعد در بغلش آروم گرفت. هانما آروم کیساکی رو بلند کرد و از روی شیشه ها رد شد. هانما بعد از اینکه از شیشه ها رد شد کیساکی رو روی زمین گذاشت. کیساکی از بغلش بیرون آمد و از هانما درخواست سیگار کرد. هانما تعجب کرد چون کیساکی سیگار نمی کشید. هانما سیگار و فندک رو به کیساکی داد. هانما کت کیساکی رو آروم در آورد و روی مبل گذاشت. کیساکی سمت بالکن رفت تا سیگاری بکشد. هانما دیگه اصلا به رابطه فکر نمیکرد. ناراحت بود. اون کیساکی رو دوست داشت برای همین هم ناراحتی اش اونو هم ناراحت میکرد...
خب خب این پارت هم تموم شد امروز دیگه پارت نمیدم انشاالله فردا😂
امیدوارم خوشتون بیاد🎀💗پارت بعد فک کنم بهتون حال بدم😂🚫
هانما:کیساکی چی شده؟چیزی بهت گفته؟جوابش منفی بود؟
کیساکی حرفی نزد و رفت سراغ کمد مشروب ها و مشروب مورد علاقه اش رو برداشت. باز کرد و شروع به خوردنش کرد. هانما اومد جلوش رو بگیره ولی کیساکی عربده ای کشید که باعث شد هانما سر جایش میخکوب شد.
کیساکی:هانما خفه شو. برو خونه ی خودت.
هانما:کیساکی انقدر نخور حالت بد میشه ها.
کیساکی:به درک. برام مهم نیس بزار بمیرم.
هانما با این حرف فهمید که ردش کرده. کیساکی قبلش هم به بار رفته بود و کلی مشروب مصرف کرده بود. کیساکی بعد از تمام کردن بطری اش اون رو به زمین انداخت و باعث شد بشکند.
هانما:کیساکی مراقب باش.
کیساکی توجه ای نکرد و خواست بطری دیگری بردارد. هانما سمتش دوید ولی به لطف کفش پاهایش آسیبی ندید. بطری رو از دست کیساکی گرفت. کیساکی عصبانی شد و سرش داد زد ولی هانما دست سعی میکرد آرامش کند. هانمل بطری رو روی میز گذاشت و رفت کیساکی رو در آغوش گرفت. کیساکی کمی تقلا کرد ولی بعد در بغلش آروم گرفت. هانما آروم کیساکی رو بلند کرد و از روی شیشه ها رد شد. هانما بعد از اینکه از شیشه ها رد شد کیساکی رو روی زمین گذاشت. کیساکی از بغلش بیرون آمد و از هانما درخواست سیگار کرد. هانما تعجب کرد چون کیساکی سیگار نمی کشید. هانما سیگار و فندک رو به کیساکی داد. هانما کت کیساکی رو آروم در آورد و روی مبل گذاشت. کیساکی سمت بالکن رفت تا سیگاری بکشد. هانما دیگه اصلا به رابطه فکر نمیکرد. ناراحت بود. اون کیساکی رو دوست داشت برای همین هم ناراحتی اش اونو هم ناراحت میکرد...
خب خب این پارت هم تموم شد امروز دیگه پارت نمیدم انشاالله فردا😂
امیدوارم خوشتون بیاد🎀💗پارت بعد فک کنم بهتون حال بدم😂🚫
۶.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.