part: 97
اوکیی دادیم و وارد استیج شدیم بک اپ دنسرام اونام باید مث ما پارتنر میبودن
روبه روی هم وایسادیم وقتی همه تو جایگاهشون قرار گرفتن صدای ضعیف اهنگ از ایرفون تو گوشم شنیدم و الان وقت این بود که شنلو در بیارم
و جمین هم ماسکه رو صورتشو
مطمئنن همه شوکه شده بودن از دیدن ما
به جمینی که داشت نگام میکرد سری به نشونه شروع کن تکون دادم
اجرا بلاخره تموم شد دست جمینو گرفتم و باهم تعظیمی به بقیه کردیم و سمت بک استیج راه افتادیم همینطور که داشتیم میرفتیم پیرهن نازکی که تنم بودو دراووردم داشتم از گرما اتیش میگرفتم
خدارحم کرد تونستم حواسمو ازون موضوع پرت کنم و به اجرا بدم و ی اجرای بی نقص و عالیی ساختیم
_بینظر بود اجرا حرف نداشتتت
جمین: خیلی ممنون
روی کاناپه نشستیم ی بطری آب برداشتم و یکیم به جمین دادم
تشنه بودیم جفتمون
بطری های خالیو رو میز گذاشتیم
تکیهمو به کاناپه دادم و چشامو بستم
خواب درست حسابی برامون نمونده بود این چند روز خداروشکر عالی تموم شد
جمین: واقعا همکاریه خوبی بود خوشحال شدم(لبخند)
نگاهمو بهش دادمو متقابلا لبخندی زدم
هانا: منم همینطور حتی فکر همکاری باهم دیگرم نمیکردم
جمین: ارع و باید اینم بگم که فنتم
تعجب کردم ازین حرفش
هانا: جدی میگی
جمین: انقد فوق العاده ای ادم نمیتونه فنت نباشه
هانا:هیچکس به تو نمیرسه تو این مورد
***
تازه از حموم بیرون اومده بودم گوشیمو از رو میز کنار تخت برداشتم و متوجه تماسای بی پاسخی که از طرف کوک بود شدم فعلا امادگیه روبه رو شدن باهاشو نداشتم نمیخواستم ببینمش بیحوصله گوشیو رو تخت پرت کردم و از اتاق بیرون رفتم تا یه چیزی بخورم همینکه وارد اشپزخونه شدم صدای زنگ در بلند شد
ساعت12شب کی میتونست باشه اخه
ممکن بود بازم ساسنگا باشن تا الان هزاران بار اومده بودن جلوی خونه حتی یبار یکیشون تا داخل خونه هم اومده بود اینا باعث میشد ادم ازشون بترسه ساعت12 شب چ غلطی میخواستن بکنن
روبه روی هم وایسادیم وقتی همه تو جایگاهشون قرار گرفتن صدای ضعیف اهنگ از ایرفون تو گوشم شنیدم و الان وقت این بود که شنلو در بیارم
و جمین هم ماسکه رو صورتشو
مطمئنن همه شوکه شده بودن از دیدن ما
به جمینی که داشت نگام میکرد سری به نشونه شروع کن تکون دادم
اجرا بلاخره تموم شد دست جمینو گرفتم و باهم تعظیمی به بقیه کردیم و سمت بک استیج راه افتادیم همینطور که داشتیم میرفتیم پیرهن نازکی که تنم بودو دراووردم داشتم از گرما اتیش میگرفتم
خدارحم کرد تونستم حواسمو ازون موضوع پرت کنم و به اجرا بدم و ی اجرای بی نقص و عالیی ساختیم
_بینظر بود اجرا حرف نداشتتت
جمین: خیلی ممنون
روی کاناپه نشستیم ی بطری آب برداشتم و یکیم به جمین دادم
تشنه بودیم جفتمون
بطری های خالیو رو میز گذاشتیم
تکیهمو به کاناپه دادم و چشامو بستم
خواب درست حسابی برامون نمونده بود این چند روز خداروشکر عالی تموم شد
جمین: واقعا همکاریه خوبی بود خوشحال شدم(لبخند)
نگاهمو بهش دادمو متقابلا لبخندی زدم
هانا: منم همینطور حتی فکر همکاری باهم دیگرم نمیکردم
جمین: ارع و باید اینم بگم که فنتم
تعجب کردم ازین حرفش
هانا: جدی میگی
جمین: انقد فوق العاده ای ادم نمیتونه فنت نباشه
هانا:هیچکس به تو نمیرسه تو این مورد
***
تازه از حموم بیرون اومده بودم گوشیمو از رو میز کنار تخت برداشتم و متوجه تماسای بی پاسخی که از طرف کوک بود شدم فعلا امادگیه روبه رو شدن باهاشو نداشتم نمیخواستم ببینمش بیحوصله گوشیو رو تخت پرت کردم و از اتاق بیرون رفتم تا یه چیزی بخورم همینکه وارد اشپزخونه شدم صدای زنگ در بلند شد
ساعت12شب کی میتونست باشه اخه
ممکن بود بازم ساسنگا باشن تا الان هزاران بار اومده بودن جلوی خونه حتی یبار یکیشون تا داخل خونه هم اومده بود اینا باعث میشد ادم ازشون بترسه ساعت12 شب چ غلطی میخواستن بکنن
۱۳.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.