پارت11:
پارت11:
راهی سفر شدم و
رفتم و ب کشور آمریکا سفر کردوم بعد سه ماه
برگشتم در عمارت و ک باز کردم با چیزی ک دیدم
خیلیییی شوکه شدم تهیونگ داخل عمارت با یک
دختر بود و اونو داشت میبوسید
انقد شوکه شدم ک دست و پامو و حس نمیکردم
تهیونگ:ا/ت برگشتی عه چرا برگشتی دیگه بهت نیاز
ندارم هرزه کوچولو برو حالا دیگ ی خانم جدید اوردم
ویو ا/ت
ی بغض سنگینی تو گلوم جمع شد و دیگه نتونستم
تحمل کنم ک گریم گرفت و اشکام رو گونه هام
ریخت و گفتم باشه میرم ولی پشیمون میشی
رفتم و زنگ جنیس زدم و با گریه گفتم
س..سلام جنیس خوبی
جنیس:ا/ت تویی چرا گریه میکنی حالت خوبه
ا/ت: نه اصا خوب نیستم میشه ی چند روزی
بیام خونت بمونم
جنیس:او حتما بیا این چ حرفیه اصا خونه خودت
راحت باش بدو سریع حرکت کن بیا
ا/ت: ماشین و روشن کردم و ب سمت خونه جنیس
حرکت کردم وقتی رسیدم پریدم بغلش و گفتم
دلم برات تنگ شده بود.
جنیس:منم ولی چرا گریه میکنی چی شده
ا/ت: قضیه رو براش تعریف کردم ک گفت اها
پس تهیونگ خیانت کرده خب جای نگرانی نیست
تو از این به بعد پیش خودمی فقط خودمون دوتا
ا/ت: ممنونم جنیس خوشحالم ک ترو دارم
جنیس:منم
ویو ا/ت:
فردا صبح بیدار شدم وبا جنیس صبحونه خوردم
و نمیدونم چی شد دوباره حالم بد شد و آوردم بالا
دوباره رفتم دکتر ک دکتر گفت خانم پارک شما
بار قبل هم اومدید ک گفتم شما بار دار هستید
و نباید چیزای سنگین بلند کنید و......
ا/ت: بله آقای دکتر مرسی
رفتم خونه ک جنیس اومد و گفت
خب دکتر چی گفت
ا/ت: گفت من باردارم
جنیس:واقعا مبارکه به به
حالا میخای بچه رو چیکار کنی؟
ا/ت: خب نگهش میدارم این بچه ک گناهی
نکرده
گفتم هوم به به ی کوچولوی دیگه هم بهمون
اضافه میشه ک با این حرفم ا/ت خندش گرفت
ویو تهیونگ
داشتم میرفتم سمت در دستشویی
ک صدای صحبت های میومد فهمیدم ک لنا دارع با
تلفن حرف میزنم ک گفت
نگران نباش کار این تهیونگ ساختست
همه پول هاشو کشیدم بالا
آفرین با این نقشت
تهیونگ:خیلی اصبانی شدم و دارد اتاق شدم و
گوشیش و .........
پایان پارت11
راهی سفر شدم و
رفتم و ب کشور آمریکا سفر کردوم بعد سه ماه
برگشتم در عمارت و ک باز کردم با چیزی ک دیدم
خیلیییی شوکه شدم تهیونگ داخل عمارت با یک
دختر بود و اونو داشت میبوسید
انقد شوکه شدم ک دست و پامو و حس نمیکردم
تهیونگ:ا/ت برگشتی عه چرا برگشتی دیگه بهت نیاز
ندارم هرزه کوچولو برو حالا دیگ ی خانم جدید اوردم
ویو ا/ت
ی بغض سنگینی تو گلوم جمع شد و دیگه نتونستم
تحمل کنم ک گریم گرفت و اشکام رو گونه هام
ریخت و گفتم باشه میرم ولی پشیمون میشی
رفتم و زنگ جنیس زدم و با گریه گفتم
س..سلام جنیس خوبی
جنیس:ا/ت تویی چرا گریه میکنی حالت خوبه
ا/ت: نه اصا خوب نیستم میشه ی چند روزی
بیام خونت بمونم
جنیس:او حتما بیا این چ حرفیه اصا خونه خودت
راحت باش بدو سریع حرکت کن بیا
ا/ت: ماشین و روشن کردم و ب سمت خونه جنیس
حرکت کردم وقتی رسیدم پریدم بغلش و گفتم
دلم برات تنگ شده بود.
جنیس:منم ولی چرا گریه میکنی چی شده
ا/ت: قضیه رو براش تعریف کردم ک گفت اها
پس تهیونگ خیانت کرده خب جای نگرانی نیست
تو از این به بعد پیش خودمی فقط خودمون دوتا
ا/ت: ممنونم جنیس خوشحالم ک ترو دارم
جنیس:منم
ویو ا/ت:
فردا صبح بیدار شدم وبا جنیس صبحونه خوردم
و نمیدونم چی شد دوباره حالم بد شد و آوردم بالا
دوباره رفتم دکتر ک دکتر گفت خانم پارک شما
بار قبل هم اومدید ک گفتم شما بار دار هستید
و نباید چیزای سنگین بلند کنید و......
ا/ت: بله آقای دکتر مرسی
رفتم خونه ک جنیس اومد و گفت
خب دکتر چی گفت
ا/ت: گفت من باردارم
جنیس:واقعا مبارکه به به
حالا میخای بچه رو چیکار کنی؟
ا/ت: خب نگهش میدارم این بچه ک گناهی
نکرده
گفتم هوم به به ی کوچولوی دیگه هم بهمون
اضافه میشه ک با این حرفم ا/ت خندش گرفت
ویو تهیونگ
داشتم میرفتم سمت در دستشویی
ک صدای صحبت های میومد فهمیدم ک لنا دارع با
تلفن حرف میزنم ک گفت
نگران نباش کار این تهیونگ ساختست
همه پول هاشو کشیدم بالا
آفرین با این نقشت
تهیونگ:خیلی اصبانی شدم و دارد اتاق شدم و
گوشیش و .........
پایان پارت11
۹.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.