خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت۲۲
ویو ا/ت
ا/ت: کوک لیا رو ولش کن بره(بغض)
کوک: تو نیومدی بری با من لیا همونجا میمونه
آلیا: اوو چه صحنه ی خوبی(لوس)
ا/ت: خفه شو ه.زه (عصبی)
کوک: زدم به حسابت (سردو خشن)
ا/ت: م..منظورتون چیه!(بغض و تعجب)
آلیا: اخییی پرنسس نمیدونه بهتره برم بابای جئون تا دیداره بعد (پوزخند)
کوک: ا/ت دارم با زبون خوش بهت میگم
لیا: ا/ت نرو اشکال نداره بزار هر بلایی سر من میاد بیاد خودتو ننداز تو تله
ا/ت: متاسفم لیا قول نمیدم شاید زنگ بزنم شاید نه باشه؟ به یوجین بگو دوسش دارم منم فراموش کنه خاطره این بچه رو هم بگو( آروم کنار گوش لیا)
لیا: نه ا/ت .. نباید این کارو کنی(اشک)
ا/ت: متاسفم لیا دوست دارم (بوسیدن لپ)
لیا: ا/ت(داد و گریه)
جونگ کوک از دستم گرفت کشوند سمت ماشین
کوک: آفرین دختر خوبی شدی
سکوت کرده بودم چیزی نمیگفتم
امشب تو ایتالیا میمونیم فردا حرکت میکنیم کره فهمیدی جاستین؟
جاستین : بله ارباب
کوک: حرکت کن
تموم راه اشک می ریختم دیگه بدبخت شدم دستم رو گذاشتم رو شکمم آروم نوازش میکردم
کوک: هوم دلیلی واسه گریه کردن نداره باید برمیگشتی
ا/ت: چی شوخیت گرفته تو با من جوری رفتار میکنی انگار بردتم میدونی از چی دیگه متنفرم از تو و خاطراتت کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم
با سیلی که بهم زد حرفم تو دهنم موند هه واقعا که
کوک: عصابم رو بیشتر از این قاطی نکن بشین سر جات
__
ویو لیا
وقتی ولم کردن نشستم گریه کردم ا/ت چرا آخه با صدای گوشی که اومد برداشتم
لیا: الو( گرفتگی صدا)
یوجین: لیا حالت خوبه ا/ت کجاست چرا صدات گرفته(نگران)
لیا: یوجین(گریه)
یوجین: چیشده لیا د بگو دیگه؟(داد و نگران)
لیا: یوجین ا/ت برای همیشه رفت اون ع.ضی اون اون
یوجین: چی؟
لیا: (گریه شدید)
یوجین: ف.کککککک(داد و عصبی) همون جا بمون لوئیس رو میفرستم دنبالت
_
ویو ا/ت
جلو پنجره نشسته بودم به بدبختی هام فکر میکردم به این بچه ای که تو شکممه فکر میکردم یعنی سرنوشت قرارچطور ادامه پیدا کنه از افکارم اومدم بیرون با پشت دستم اشکام رو پاک کردم که یهو...
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍😉
پارت۲۲
ویو ا/ت
ا/ت: کوک لیا رو ولش کن بره(بغض)
کوک: تو نیومدی بری با من لیا همونجا میمونه
آلیا: اوو چه صحنه ی خوبی(لوس)
ا/ت: خفه شو ه.زه (عصبی)
کوک: زدم به حسابت (سردو خشن)
ا/ت: م..منظورتون چیه!(بغض و تعجب)
آلیا: اخییی پرنسس نمیدونه بهتره برم بابای جئون تا دیداره بعد (پوزخند)
کوک: ا/ت دارم با زبون خوش بهت میگم
لیا: ا/ت نرو اشکال نداره بزار هر بلایی سر من میاد بیاد خودتو ننداز تو تله
ا/ت: متاسفم لیا قول نمیدم شاید زنگ بزنم شاید نه باشه؟ به یوجین بگو دوسش دارم منم فراموش کنه خاطره این بچه رو هم بگو( آروم کنار گوش لیا)
لیا: نه ا/ت .. نباید این کارو کنی(اشک)
ا/ت: متاسفم لیا دوست دارم (بوسیدن لپ)
لیا: ا/ت(داد و گریه)
جونگ کوک از دستم گرفت کشوند سمت ماشین
کوک: آفرین دختر خوبی شدی
سکوت کرده بودم چیزی نمیگفتم
امشب تو ایتالیا میمونیم فردا حرکت میکنیم کره فهمیدی جاستین؟
جاستین : بله ارباب
کوک: حرکت کن
تموم راه اشک می ریختم دیگه بدبخت شدم دستم رو گذاشتم رو شکمم آروم نوازش میکردم
کوک: هوم دلیلی واسه گریه کردن نداره باید برمیگشتی
ا/ت: چی شوخیت گرفته تو با من جوری رفتار میکنی انگار بردتم میدونی از چی دیگه متنفرم از تو و خاطراتت کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم
با سیلی که بهم زد حرفم تو دهنم موند هه واقعا که
کوک: عصابم رو بیشتر از این قاطی نکن بشین سر جات
__
ویو لیا
وقتی ولم کردن نشستم گریه کردم ا/ت چرا آخه با صدای گوشی که اومد برداشتم
لیا: الو( گرفتگی صدا)
یوجین: لیا حالت خوبه ا/ت کجاست چرا صدات گرفته(نگران)
لیا: یوجین(گریه)
یوجین: چیشده لیا د بگو دیگه؟(داد و نگران)
لیا: یوجین ا/ت برای همیشه رفت اون ع.ضی اون اون
یوجین: چی؟
لیا: (گریه شدید)
یوجین: ف.کککککک(داد و عصبی) همون جا بمون لوئیس رو میفرستم دنبالت
_
ویو ا/ت
جلو پنجره نشسته بودم به بدبختی هام فکر میکردم به این بچه ای که تو شکممه فکر میکردم یعنی سرنوشت قرارچطور ادامه پیدا کنه از افکارم اومدم بیرون با پشت دستم اشکام رو پاک کردم که یهو...
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍😉
۳۱.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.