مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 62
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 62
جسیکا ـ داری باهام لاس میزنی؟
ـ نه، اینا لاس نیس عشقه
ویو ات
وسایلا رو جمع کردیم رفتیم باشگاه و چول سو و ایل سونگ رو بردیم تو زیر زمین بستیمشون و هر که رفت خونه و منو یونجون هم رفتیم خونه ی جیهیون اونجا موندیم تا رسیدیم ساعت 12 و نیم اینا بود
اجوما ـ ماموریت چه طور بود
ـ خوب بود فعلا منتظر جیهیونم
یونجو ـ بهتره بری بخوابی چشمات قرمز کرده
یونجون ـ اره بیاد بری بخوابی
اجوما ـ خب من میدم پیش خواهرم میخوابم (خواهرش تو خونه ی جیهیون کار میکنه)
یونجون ـ من و یونجو هم که تو یه اتاق میخوابیم
ـ باشه
اجوما و یونجو و یونجون رفتن بخوابن، منم یه خورده رفتم جلوی در ورودی بادیگاردا نبودن یه خورده پر خوردم که یه نفر از پشت محکم بغلم کردم میخواستم برگردم ببینم کیه که
جیهیون ـ تکون نخور، همینجوری بمون
ـ جیهیون! خب بزار حداقلا بچرخم بعد بغلم کن
جیهیون ـ ازت خواهش میکنم همینطوری بمون *بغض*
ـ حالت خوبه؟
جیهیون ـ اصلا خوب نیستم
ـ میخوای حرف بزنی؟
جیهیون ـ فقط دلم برات تنگ شده
ـ...
جیهیون ـ دلم برای تو تنگ شده، لبخندت، خنده هات، بغلت، بوی موهات، عطرت،لبات،چشمات،گونه هات،گوشات، بیا و باز ارومم کن *گریه *
اروم از چشمام اشک میریخت
جیهیون ـ بیا باز ارومم کن، بزار باز تو بغلت بخوابم، بزار باز از روز خسته کننده م بهت بگم، بیا باز بریم شهربازی، رستوران، بزار باز موهاتو ببافم، فقط بزار یه بار دیگه اون روزا رو تجربه کنم، ازت خواهش میکنم*گریه*
برگشتم سمتش
ـ ببخش نمیتونم *گریه*
جیهیون ـ لطفا،فقط تو خوب منو درک میکنی و میشناسی*گریه*
جسیکا ـ داری باهام لاس میزنی؟
ـ نه، اینا لاس نیس عشقه
ویو ات
وسایلا رو جمع کردیم رفتیم باشگاه و چول سو و ایل سونگ رو بردیم تو زیر زمین بستیمشون و هر که رفت خونه و منو یونجون هم رفتیم خونه ی جیهیون اونجا موندیم تا رسیدیم ساعت 12 و نیم اینا بود
اجوما ـ ماموریت چه طور بود
ـ خوب بود فعلا منتظر جیهیونم
یونجو ـ بهتره بری بخوابی چشمات قرمز کرده
یونجون ـ اره بیاد بری بخوابی
اجوما ـ خب من میدم پیش خواهرم میخوابم (خواهرش تو خونه ی جیهیون کار میکنه)
یونجون ـ من و یونجو هم که تو یه اتاق میخوابیم
ـ باشه
اجوما و یونجو و یونجون رفتن بخوابن، منم یه خورده رفتم جلوی در ورودی بادیگاردا نبودن یه خورده پر خوردم که یه نفر از پشت محکم بغلم کردم میخواستم برگردم ببینم کیه که
جیهیون ـ تکون نخور، همینجوری بمون
ـ جیهیون! خب بزار حداقلا بچرخم بعد بغلم کن
جیهیون ـ ازت خواهش میکنم همینطوری بمون *بغض*
ـ حالت خوبه؟
جیهیون ـ اصلا خوب نیستم
ـ میخوای حرف بزنی؟
جیهیون ـ فقط دلم برات تنگ شده
ـ...
جیهیون ـ دلم برای تو تنگ شده، لبخندت، خنده هات، بغلت، بوی موهات، عطرت،لبات،چشمات،گونه هات،گوشات، بیا و باز ارومم کن *گریه *
اروم از چشمام اشک میریخت
جیهیون ـ بیا باز ارومم کن، بزار باز تو بغلت بخوابم، بزار باز از روز خسته کننده م بهت بگم، بیا باز بریم شهربازی، رستوران، بزار باز موهاتو ببافم، فقط بزار یه بار دیگه اون روزا رو تجربه کنم، ازت خواهش میکنم*گریه*
برگشتم سمتش
ـ ببخش نمیتونم *گریه*
جیهیون ـ لطفا،فقط تو خوب منو درک میکنی و میشناسی*گریه*
۵.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.