چند پارتی کوک
تقریبا ۱ سال از فوت پدر و مادرم میگذشت و تو این چند وقت جونگ کوک بود که نذاشت احساس تنهایی کنم!
نمره های دانشگاهم تو این چند وقت خوب نبود و منم داشتم تمام تلاشمو میکردم تا لااقل این امتحانای اخری رو خوب بدم!
۳ روز بود داشتم برای امتحان ریاضی میخوندم و فکر میکردم شاید بتونم این امتحانو خوب بدم!
ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه بود که گوشیم زنگ خورد.
دستمو دراز کردمو گوشی رو از روی میز برداشتمو جواب دادم که صدای کوک توی گوشم پیچید:ات؟
ات:اه سلام جونگکوکا
کوک:یه درخواستی ازت دارم!
ات:جانم بگو
کوک:میتونم یه هفته پیش تو بمونم!؟
ات:اره اره حتمااااااااا
کوک:پس میام بای
ات:بای
خیلی خوشحال شده بودم که کوک قراره بیاد پیشم اونم یه هفته!
رفتم و سریع خونه رو جمع و جور کردمو به ادامه درسم رسیدم تا وقتی که کوک بیاد....
ادامه دارد.......
نمره های دانشگاهم تو این چند وقت خوب نبود و منم داشتم تمام تلاشمو میکردم تا لااقل این امتحانای اخری رو خوب بدم!
۳ روز بود داشتم برای امتحان ریاضی میخوندم و فکر میکردم شاید بتونم این امتحانو خوب بدم!
ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه بود که گوشیم زنگ خورد.
دستمو دراز کردمو گوشی رو از روی میز برداشتمو جواب دادم که صدای کوک توی گوشم پیچید:ات؟
ات:اه سلام جونگکوکا
کوک:یه درخواستی ازت دارم!
ات:جانم بگو
کوک:میتونم یه هفته پیش تو بمونم!؟
ات:اره اره حتمااااااااا
کوک:پس میام بای
ات:بای
خیلی خوشحال شده بودم که کوک قراره بیاد پیشم اونم یه هفته!
رفتم و سریع خونه رو جمع و جور کردمو به ادامه درسم رسیدم تا وقتی که کوک بیاد....
ادامه دارد.......
۱۸.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.