سانگ مزاحم
(تک پارتی)
_سانااا
+بله تهیونگ
_حوصلم سر رفته بیا بریم بیرون الان دو روزه اومدیم پاریس ولی بیرون نرفتیم...
+تهیونگاا بیرون خیلی خطرناکه بادیگارد هم که اینجا نیست....
_گناه که نکردم آیدول شدم. خودم تنها میرم
+یااااا صبر کن منم بیام
بعد از بیست دقیقه حاضر شدم و آسمون به رنگ نارنجی و حاله های زرد رنگ در اومده بود
_سانا بیا بریم
+بریم
تهیونگ دستم رو گرفت و باهام سوار آسانسور شدیم
+چرا نمیری پارکینگ
_بیا پیاده روی کنیم
+تهیونگاا خیلی خطرناکه
_ما داریم بصورت ناشناس میریم پس خطر نداره راستی منو بیرون تهیونگ صدا نزن....
+اوکی
_خوبه
وارد خیابون شدیم نسیم خنکی گونمو نوازش میداد
+گم نشیم یه وقت
_من پاریسو مثل کف دستم میشناسم
+....
_این اطراف یک پارک هست که خیلی خلوطه بریم اونجا؟
+بریممم
وارد پارک شدیم و تهیونگ ازم عکس گرفت و یکم راه رفتیم
+بیا بشینیم
_یاااا تو خیلی تنبلیی
+اینجا خیلی زیباست
_هوم؛پاریس غروب قشنگی داره
چند دقیقه ساکت بودیم که فهمیدم یه دختره داره از دور نگاهمون میکنه
دختره نزدیک شد طوری که فقط چند قدم فاصله داشت بعد داد زد :تهیونگگگگ.
تهیونگ همون موقع دستمو گرفت و منو به سمت خودش کشید و بعد از نگاه کردن به دختره شروع به تند تند راه رفتن کرد
_بیا بریم ....
+اون داره میدوعه
_بدوووو
تهیونگ اینو گفت و دوید منم داشتم دنبالش کشیده میشدم هر وقت می ایستادم تهیونگ دستو میکشید
_اون داره نزدیک میشه
+اگه عکس بگیره چی
دختره همینجوری داشت عکس میگرفت والی همه ی عکسا تار بودن و ما واضح نبودیم.....
تهیونگ منو دوباره کشید و وارد کوچه ی تنگی شدیم
+این دیوونگیه!! چکار کنیم؟
_فقط نباید بزاریم ازمون عکس
بگیره وگرنه کمپانی مجازاتم میکنه
+تهیونگااااا(گریه)
_نترس
تهیونگ بغلم کرد و رفت به بیرون کوچه یک نگاهی بندازه
_چند نفر دیگه دارن میان تو کوچه
+بیا بریممم
هردومون میدویدیم صدای دوییدن چند نفر رو از دور میشنیدم
ساسنگ:اونو بگیریننننن
تهیونگ دستمو کشید و از کوچه وارد خیابون شدیم
_باید یک تاکسی بگیریم
+م من خیلی میترسم
ویو تهیونگ:
وقتی دیدم سانا خیلی ترسیده و داره میلرزه خیلی ناراحت شدم که نمیتونستم براش یک دوست پسر خوب باشم
_سانا منو ببخش
+فقط بیا بریم
_بیا بریم!
تهیونگ دستمو گرفت و باهم سوار تاکسی شدیم طولی نکشید که رسیدیم به هتلمون
_سانا؟
+.....
_قهری؟
+تهیونگا من خیلی نگرانت بودم همش میگفتم نکنه که بهت آسیب بزنن
لطفاً بدون بادیگاردا هیچ جا نروو(گریه)
_قول میدم که هردومون آسیب نزنم
بریم قهوه بنوشیم؟
+بریم...
_سانااا
+بله تهیونگ
_حوصلم سر رفته بیا بریم بیرون الان دو روزه اومدیم پاریس ولی بیرون نرفتیم...
+تهیونگاا بیرون خیلی خطرناکه بادیگارد هم که اینجا نیست....
_گناه که نکردم آیدول شدم. خودم تنها میرم
+یااااا صبر کن منم بیام
بعد از بیست دقیقه حاضر شدم و آسمون به رنگ نارنجی و حاله های زرد رنگ در اومده بود
_سانا بیا بریم
+بریم
تهیونگ دستم رو گرفت و باهام سوار آسانسور شدیم
+چرا نمیری پارکینگ
_بیا پیاده روی کنیم
+تهیونگاا خیلی خطرناکه
_ما داریم بصورت ناشناس میریم پس خطر نداره راستی منو بیرون تهیونگ صدا نزن....
+اوکی
_خوبه
وارد خیابون شدیم نسیم خنکی گونمو نوازش میداد
+گم نشیم یه وقت
_من پاریسو مثل کف دستم میشناسم
+....
_این اطراف یک پارک هست که خیلی خلوطه بریم اونجا؟
+بریممم
وارد پارک شدیم و تهیونگ ازم عکس گرفت و یکم راه رفتیم
+بیا بشینیم
_یاااا تو خیلی تنبلیی
+اینجا خیلی زیباست
_هوم؛پاریس غروب قشنگی داره
چند دقیقه ساکت بودیم که فهمیدم یه دختره داره از دور نگاهمون میکنه
دختره نزدیک شد طوری که فقط چند قدم فاصله داشت بعد داد زد :تهیونگگگگ.
تهیونگ همون موقع دستمو گرفت و منو به سمت خودش کشید و بعد از نگاه کردن به دختره شروع به تند تند راه رفتن کرد
_بیا بریم ....
+اون داره میدوعه
_بدوووو
تهیونگ اینو گفت و دوید منم داشتم دنبالش کشیده میشدم هر وقت می ایستادم تهیونگ دستو میکشید
_اون داره نزدیک میشه
+اگه عکس بگیره چی
دختره همینجوری داشت عکس میگرفت والی همه ی عکسا تار بودن و ما واضح نبودیم.....
تهیونگ منو دوباره کشید و وارد کوچه ی تنگی شدیم
+این دیوونگیه!! چکار کنیم؟
_فقط نباید بزاریم ازمون عکس
بگیره وگرنه کمپانی مجازاتم میکنه
+تهیونگااااا(گریه)
_نترس
تهیونگ بغلم کرد و رفت به بیرون کوچه یک نگاهی بندازه
_چند نفر دیگه دارن میان تو کوچه
+بیا بریممم
هردومون میدویدیم صدای دوییدن چند نفر رو از دور میشنیدم
ساسنگ:اونو بگیریننننن
تهیونگ دستمو کشید و از کوچه وارد خیابون شدیم
_باید یک تاکسی بگیریم
+م من خیلی میترسم
ویو تهیونگ:
وقتی دیدم سانا خیلی ترسیده و داره میلرزه خیلی ناراحت شدم که نمیتونستم براش یک دوست پسر خوب باشم
_سانا منو ببخش
+فقط بیا بریم
_بیا بریم!
تهیونگ دستمو گرفت و باهم سوار تاکسی شدیم طولی نکشید که رسیدیم به هتلمون
_سانا؟
+.....
_قهری؟
+تهیونگا من خیلی نگرانت بودم همش میگفتم نکنه که بهت آسیب بزنن
لطفاً بدون بادیگاردا هیچ جا نروو(گریه)
_قول میدم که هردومون آسیب نزنم
بریم قهوه بنوشیم؟
+بریم...
۶.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.