پارت ۲

*بعد چند دقیقه*
ویو جین (علامتش~)
وقتی جیمین رفت کم کم میز رو جمع کردیم و رفتیم تو اتاق کار نامجون و منتظر موندیم تا جیمینم بیاد ولی نیومد....
~ میگم الان خیلی وقته نشستیم ولی جیمین نیومده برم دنبالش؟
نامجون : اره برو
کوک : منم برممم؟؟ (برای اذیت میخواد بره اقا)
نامجون : نه بشین سر جات
کوک : اوفففف....
بلند شدم و رفتم تو حیاط که دیدم جیمین روی چمن  ها نشسته رفتم سمتش چشاش بسته بود فکر کنم داره به یونا فکر میکنه
~جیمین...
_....
~جیمیننننن*داد*
_یا خدااااااا چرا داد میزنییی*داد*
~پدرسگ چرا جواب نمیدی؟؟؟ ادمو یه بار صدا میزنن نه دو بار...
_مگه صدا زدی....
~...دلت ماهیتابه میخواد نهه؟؟؟
_ببخشید خووو نفهمیدم صدام کردی...
~اوکی میبخشمت:/...
_حالا چیز شده..کاریم داشتی؟؟؟
تا جین اومد حرف بزن که یهو شوگا از در اومد بیرون و خطاب به من گفت:نخیر چیزی نشده منتظر جنابعالی هستیم که یک بار دیگه نقشه رو مرور کنیم..
بعد دوباره رفت داخل خونه
جین:به دل *لبخند*
_نمیگیرم *لبخند*
با جیمین رفتیم داخل خونه و رفتیم توی اتاق کار نامجون
نامجون : خب حالا که همه جمع شدیم
دیدگاه ها (۴)

هایییی من برگشتم با دو پارتتت پارت ۳

پارت ۴

پارت 1

دوزتاننننن

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

زندگی با خنده ( ناز کشیدن جین)غذامون رو خوردیم و جالب اینجاس...

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط