خون اشام من پارت ۷
جیمین بلند شد!! (نظر نویسنده: یا قمر بنی هاشم 🤯)
اروم اروم قدم بر می داشت دل کل کلاس یهو ریخت همه داشتن از ترس سکته می کردم!
چون خشم رو تو چشم اون میدیدن چیزی نمونده بود به سرگروهمون برسه که یهو معلم رسید،
معلم گفت: شما دوتا اینجا چیکار می کنید؟
جیمین: هیچی استاد خودکارم افتاد می خاستم برش دارم.
نگاهش قشنگ تو صورت سر گروه ما بود از چشاش می تونست فهمید که بعدا جبران می کنم...
کلاس که تموم شد هنه رفتن خونه من خیلی نگران سر گروهون بودم می ترسیدم اتفاقی براش بیوفته
تو فکر بودم!
که یهو بارون گرفت منم چتر نداشتم داشتم می دویدم که یهو جیمینو اون دار و دستش رو دیدم یهو پام پیچ خورد
افتادم رو جیمین (نظر نویسنده: قلبم یکی منو بگیره)
دوتام هنگ کرده بودیم خشکمون زده بود یهو چشمای جیمین رو دیدم انگار رنگش طلای شده بود یهو یاده اون حرف سایته افتادم که خون اشام ها رنگ چشم هاشون تغیر می کنه یهو حواسم اومد سره جاش بلند شدم و دویدم تا رسیدم خونه قلبم داشت تند تند میزد.
لایک یادتون نره بوس به کله هاتون 👍😊
اروم اروم قدم بر می داشت دل کل کلاس یهو ریخت همه داشتن از ترس سکته می کردم!
چون خشم رو تو چشم اون میدیدن چیزی نمونده بود به سرگروهمون برسه که یهو معلم رسید،
معلم گفت: شما دوتا اینجا چیکار می کنید؟
جیمین: هیچی استاد خودکارم افتاد می خاستم برش دارم.
نگاهش قشنگ تو صورت سر گروه ما بود از چشاش می تونست فهمید که بعدا جبران می کنم...
کلاس که تموم شد هنه رفتن خونه من خیلی نگران سر گروهون بودم می ترسیدم اتفاقی براش بیوفته
تو فکر بودم!
که یهو بارون گرفت منم چتر نداشتم داشتم می دویدم که یهو جیمینو اون دار و دستش رو دیدم یهو پام پیچ خورد
افتادم رو جیمین (نظر نویسنده: قلبم یکی منو بگیره)
دوتام هنگ کرده بودیم خشکمون زده بود یهو چشمای جیمین رو دیدم انگار رنگش طلای شده بود یهو یاده اون حرف سایته افتادم که خون اشام ها رنگ چشم هاشون تغیر می کنه یهو حواسم اومد سره جاش بلند شدم و دویدم تا رسیدم خونه قلبم داشت تند تند میزد.
لایک یادتون نره بوس به کله هاتون 👍😊
۳.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.