پارت۶
برای بار هزارم صفحه گوشیم روشن شد و پیامی از یرین خودنمایی کرد.
کیم سوک ج ین "من امشب ساعت هشت با قرار دارم و تویکودن
نن! وگرنه آقای یل منو همینجا
ن شیفت دیر نک
ه برای تحویلگرفی ر
بهت ر
میکنه"
ن
زندان
آقای لی صاحب رستوران مرغ سوخاری کوچیکی بود که یرین به طور
میانگین هفته ای سی ساعت اونجا کار میکرد و حاال امشب نوبت من بود که
جاشو پر کنم.
البته تا به اینجا مسئله خاصی بنظر نمیرسه. . . نه تا وقتی که آقای لی
شصت سالشه و یه پدوفیلی گیه!
حتی فکر اینکه اون شب باید اون موجود چندش رو اطراف خودم داشته
باشم, حالتی از تهوع رو بهم میداد که باعث میشد دیگه نتونم فیله خوش
طعمم رو بجوم.
-گندش بزنن. . .
ساندویچم رو داخل سینیم انداختم و گوشیم رو برداشتم.
نگاه کردن به عکس تهیونگ برای انرژی گرفتن, ایده بدی نبود.
وارد گالریم شدم و از بین بیست هزار عکس سیو شدم, به سراغ عکسی
رفتم که سیکس پک های خوش تراشش رو تو تخم چشمام فرو میکرد.
هرچند ایده خوبی بنظر نمی رسید چون کم کم حس میکردم که دمای بدنم
داره میره باال.
دستی به گردنم کشیدم و سعی کردم اون افکار منحرفانم راجع به لیس
زدن اون تیکه های برجسته رو فراموش بکنم.
به اندازه کافی با فکر به فاک رفتن زیر اون بدن سکسی جق زده بودم و
جالب نبود که وسط سلف دانشگاه بخاطر کیم تهیونگ راست کنم.
-داری چیکار میکنی؟
با شنیدن صدای جیمین که کنارم ایستاده بود سرم رو باال آوردم.
نگاهش مدام بین صفحه گوشیم و دستم که ناخودآگاه روی خشتکم قرار
گرفته بود, حرکت میکرد و با تعجب بهم نگاه میکرد.
برای چند صدم ثانیه نفسم رو حبس کردم و بعد از بین لبهام غریدم
حالت صورت تخمیتو عوض کن و از نقش مریم مقدس خارج شو. بهم نگو
که حتی یک بار هم همچین فکرای منحرفانه ای درباره آیدلت نکردی و من
تنها فن جقی دنیام!
جیمین بنا به عادت همیشگیش عینک دور مشکیش رو با دستش باال داد و
لب زد:
-معلومه که همچین کاری نکردم. . .
نیشخندی زدم و انگشتم رو از روی تیشرت مشکی رنگش به شکم نرمش
زدم.
-پس میخوای بگی از اینکه زیر یونگی ناله کنی خوشت نمیاد؟
جیمین تالش کرد چیزی بگه اما نظرش رو در آن واحد تغییر داد و کتابی
که بین دست هاش جا خوش کرده بود رو به آرومی روی سرم فرود آورد.
-شات د فاک آپ جئون جونگ کوک. . . من حتی نمیشناسمش
با چشم های ریز شدم نگاهی به چهره ی مضطربش انداختم.
-میخوای بگی از دنسر هات دانشگاهمون خوشت نمیاد و این تو نیستی که
همیشه سعی میکنی ازش عکس بگیری, بدون اینکه خودش متوجه بشه؟
کیم سوک ج ین "من امشب ساعت هشت با قرار دارم و تویکودن
نن! وگرنه آقای یل منو همینجا
ن شیفت دیر نک
ه برای تحویلگرفی ر
بهت ر
میکنه"
ن
زندان
آقای لی صاحب رستوران مرغ سوخاری کوچیکی بود که یرین به طور
میانگین هفته ای سی ساعت اونجا کار میکرد و حاال امشب نوبت من بود که
جاشو پر کنم.
البته تا به اینجا مسئله خاصی بنظر نمیرسه. . . نه تا وقتی که آقای لی
شصت سالشه و یه پدوفیلی گیه!
حتی فکر اینکه اون شب باید اون موجود چندش رو اطراف خودم داشته
باشم, حالتی از تهوع رو بهم میداد که باعث میشد دیگه نتونم فیله خوش
طعمم رو بجوم.
-گندش بزنن. . .
ساندویچم رو داخل سینیم انداختم و گوشیم رو برداشتم.
نگاه کردن به عکس تهیونگ برای انرژی گرفتن, ایده بدی نبود.
وارد گالریم شدم و از بین بیست هزار عکس سیو شدم, به سراغ عکسی
رفتم که سیکس پک های خوش تراشش رو تو تخم چشمام فرو میکرد.
هرچند ایده خوبی بنظر نمی رسید چون کم کم حس میکردم که دمای بدنم
داره میره باال.
دستی به گردنم کشیدم و سعی کردم اون افکار منحرفانم راجع به لیس
زدن اون تیکه های برجسته رو فراموش بکنم.
به اندازه کافی با فکر به فاک رفتن زیر اون بدن سکسی جق زده بودم و
جالب نبود که وسط سلف دانشگاه بخاطر کیم تهیونگ راست کنم.
-داری چیکار میکنی؟
با شنیدن صدای جیمین که کنارم ایستاده بود سرم رو باال آوردم.
نگاهش مدام بین صفحه گوشیم و دستم که ناخودآگاه روی خشتکم قرار
گرفته بود, حرکت میکرد و با تعجب بهم نگاه میکرد.
برای چند صدم ثانیه نفسم رو حبس کردم و بعد از بین لبهام غریدم
حالت صورت تخمیتو عوض کن و از نقش مریم مقدس خارج شو. بهم نگو
که حتی یک بار هم همچین فکرای منحرفانه ای درباره آیدلت نکردی و من
تنها فن جقی دنیام!
جیمین بنا به عادت همیشگیش عینک دور مشکیش رو با دستش باال داد و
لب زد:
-معلومه که همچین کاری نکردم. . .
نیشخندی زدم و انگشتم رو از روی تیشرت مشکی رنگش به شکم نرمش
زدم.
-پس میخوای بگی از اینکه زیر یونگی ناله کنی خوشت نمیاد؟
جیمین تالش کرد چیزی بگه اما نظرش رو در آن واحد تغییر داد و کتابی
که بین دست هاش جا خوش کرده بود رو به آرومی روی سرم فرود آورد.
-شات د فاک آپ جئون جونگ کوک. . . من حتی نمیشناسمش
با چشم های ریز شدم نگاهی به چهره ی مضطربش انداختم.
-میخوای بگی از دنسر هات دانشگاهمون خوشت نمیاد و این تو نیستی که
همیشه سعی میکنی ازش عکس بگیری, بدون اینکه خودش متوجه بشه؟
۷.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.