torture
torture
Part ²⁴
~عاممم،نمیخای بری پایین
هول شدم و گفتم
-آخه خیلی قشنگی ینی چیزه عمارتت خیلی قشنگه
اینو گفتم ک پقی زد زیر خنده.با قیافه ی بغ کرده ای بهش نگاه کردم که خندید و گفت
~حالا نمیخاد قیافتو اینجوری،بریم پایین که دیگه واقن نمیتونم صبر کنم
با تکون دادن سرم حرفشو تایید کردمو بعد پشت سرش راه افتادم که به سالن غذاخوری رسیدیم.کوک یکی از صندلی ها رو بیرون کشید و اشاره کرد برم بشینم روش و بعد نشستم خودش هم روی صندلی رو به روییم نشست.خیلی گرینم بود و ممکن بود به همش حمله کنم و بخورمشون ولی برای اینکه ضایع بازی در نیارم آروم یخورده از آب پرتقالم خوردم و بعد شروع کردم که بعد چند مین نگاهای خیره ی کسیو روی خودم حس کردم و باعث شد سرمو بالا بیارم و با کوک مواجه شدم که بدون پلک زدن بهم چشم دوخته.سرمو یکمی کج کردم که باعث شد موهام بریزن روی صورتم که کوک لبخندی زد و سرشو پایین انداخت.این آدم واقن یچیزیش بود آخه چرا اینجوری میکنه . . .
جونگ کوک ویو
اصلا متوجه ا/ت توی اون لباسای رنگ روشن و حالت چهرش با موهای باز نشده بودم و سر میز صبحونه محو نگاه کردن بهش شدم.من واقن نمیتونستم بدون ا/ت زندگی کنم.بهش چشم دوخته بودم و داشتم نگاش میکردم که سرشو بالا اورد آورد سرشو یکم کج کرد که باعث شد موهای خوش حالتش روس صورتش بیفته.لبخندی زدم و سرمو پایین انداختم و بعد چند ثانیه دستمو به سمت سرش بردم و قبل اینکه موهاشو رد کنه موهاشو دادم پشت گوشش که تعجب زده بهم چشم دوخت.لب زدم
-میخام امروز ببرمت بیرون و یکمی خرید کنیم و بعد ازونجا بریم هر جایی که تو خاستی.
همینطوری داشتم حرف میزدم که یهو یچیزی اومد توی ذهنم . . .
شرایط آپ پارت بعدی
³⁵ تا لایک
²⁰ تا کامنت
Part ²⁴
~عاممم،نمیخای بری پایین
هول شدم و گفتم
-آخه خیلی قشنگی ینی چیزه عمارتت خیلی قشنگه
اینو گفتم ک پقی زد زیر خنده.با قیافه ی بغ کرده ای بهش نگاه کردم که خندید و گفت
~حالا نمیخاد قیافتو اینجوری،بریم پایین که دیگه واقن نمیتونم صبر کنم
با تکون دادن سرم حرفشو تایید کردمو بعد پشت سرش راه افتادم که به سالن غذاخوری رسیدیم.کوک یکی از صندلی ها رو بیرون کشید و اشاره کرد برم بشینم روش و بعد نشستم خودش هم روی صندلی رو به روییم نشست.خیلی گرینم بود و ممکن بود به همش حمله کنم و بخورمشون ولی برای اینکه ضایع بازی در نیارم آروم یخورده از آب پرتقالم خوردم و بعد شروع کردم که بعد چند مین نگاهای خیره ی کسیو روی خودم حس کردم و باعث شد سرمو بالا بیارم و با کوک مواجه شدم که بدون پلک زدن بهم چشم دوخته.سرمو یکمی کج کردم که باعث شد موهام بریزن روی صورتم که کوک لبخندی زد و سرشو پایین انداخت.این آدم واقن یچیزیش بود آخه چرا اینجوری میکنه . . .
جونگ کوک ویو
اصلا متوجه ا/ت توی اون لباسای رنگ روشن و حالت چهرش با موهای باز نشده بودم و سر میز صبحونه محو نگاه کردن بهش شدم.من واقن نمیتونستم بدون ا/ت زندگی کنم.بهش چشم دوخته بودم و داشتم نگاش میکردم که سرشو بالا اورد آورد سرشو یکم کج کرد که باعث شد موهای خوش حالتش روس صورتش بیفته.لبخندی زدم و سرمو پایین انداختم و بعد چند ثانیه دستمو به سمت سرش بردم و قبل اینکه موهاشو رد کنه موهاشو دادم پشت گوشش که تعجب زده بهم چشم دوخت.لب زدم
-میخام امروز ببرمت بیرون و یکمی خرید کنیم و بعد ازونجا بریم هر جایی که تو خاستی.
همینطوری داشتم حرف میزدم که یهو یچیزی اومد توی ذهنم . . .
شرایط آپ پارت بعدی
³⁵ تا لایک
²⁰ تا کامنت
۱۴.۸k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.