فیک پیوند عاشقانه پارت ۴
با تابش نور خورشید به صورت هانا ، هانا از خواب بیدار شد و رفت حموم بعد از حموم لباسای مورد نظرش رو پوشید و یک آرایش دارک کرد و بعد رفت طبقه پایین که کوک رو سر میز صبحانه دید رفت و یک بوس روی لپ کوک گذاشت و گفت
هانا : صبح بخیر اوپا
کوک : صبح بخیر خوب خوابیدی ؟
هانا : اوهوم
بعد هانا رفت و پشت میز نشست تا خدمتکار ها صبحانه رو بیارند دقایقی بعد درحالیکه هانا داشت قهوه اش رو می خورد پرسید
هانا : امروز معامله داری ؟
کوک : نه فقط باید برم به جنس های جدیدی که رسیدن سر بزنم و بعد هم با تهیونگ جلسه دارم
هانا : آها
هانا بعد از خورد غذاش بلند شد و گفت
هانا : خب من دیگه میرم
کوک : کجا ؟!
هانا : پیش لوسی گفت امروز برم خونش باهم یک قهوه ای بخوریم
کوک : آها اوکی
لوسی یکی از دوستای معمولی هانا بود که هر از گاهی همدیگر رو می دیدند اونم مثل هانا مافیا بود
هانا سوار ماشین مدل بالایش شد و با سرعت به سمت عمارت لوسی راه افتاد هانا عاشق سرعت بود و وقتی حرف از ماشین سواری وسط بود هیچکی نمی تونست با هانا مقابله کنه دقایقی بعد هانا به عمارت لوسی رسید و نگهبان در رو باز کرد و هانا ماشینش رو توی حیاط پارک کرد و رفت داخل عمارت که لوسی به سمتش اومد
لوسی : سلام خوش اومدی
هانا : مرسی
لوسی : بریم بشینیم
باهم رفتن و روی مبل خاکستری رنگ توی پذیرایی نشستند
لوسی : برامون دوتا قهوه بیارید
خدمتکار : بله چشم
لوسی : چه خبر دختر ؟
هانا : خبر خواستی نیست
لوسی : دروغ نگو می دونم تهیونگ دوست دختر پیدا کرده
هانا با شنیدن حرف لوسی شوکه شد و بلند گفت
هانا : چی؟!
لوسی : مگه خبر نداشتی ؟
هانا : آه خب راستش نه خبر نداشتم ولی مهم نیست
در حالی که هانا سعی می کرد خودش رو ریلکس نشون بده خدمتکار قهوه ها رو آورد هر کدام را جلوی هر کدومشون گذاشت هانا لیوان قهوه رو برداشت و ازش خورد و لوسی نیشخندی زد ولی از دید هانا پنهون موند
لوسی با خودش گفت
لوسی : پس حدسم درست بود هنوزم به تهیونگ حس داری
هانا بعد اینکه قهوه اش رو خورد احساس سرگیجه ای کرد و تازه متوجه شده بود که توی قهوه خواب آور ریخته شده ولی دیگه برای فهمیدنش دیرشده بود قبل از اینکه بیهوش بشه به لوسی نگاه کرد و گفت
هانا : آخه چرا تو ؟!
و بعد کاملا بیهوش شد
اسلاید دو : لباس هانا
اسلاید سه : کفش و کیف هانا
خب دوستان شرایط کامل نشده بود ولی من به همون دلیلی که فیک فکر کنم عاشقش شدم رو گذاشتم اینم باید ازش پنج پارت بزارم که خودتون دلیلش رو میدونید حوصله ندارم دوباره توضیح بدم😐و اینکه این فیک نسبت به فیک های دیگه کوتاه تر هست و زودتر تموم میشه و خب من مثل همیشه در خماری گذاشتمتون😶میرم که چهار پارت دیگه رو بنویسم می دونم خیلی گناه دارم🥺پس لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
هانا : صبح بخیر اوپا
کوک : صبح بخیر خوب خوابیدی ؟
هانا : اوهوم
بعد هانا رفت و پشت میز نشست تا خدمتکار ها صبحانه رو بیارند دقایقی بعد درحالیکه هانا داشت قهوه اش رو می خورد پرسید
هانا : امروز معامله داری ؟
کوک : نه فقط باید برم به جنس های جدیدی که رسیدن سر بزنم و بعد هم با تهیونگ جلسه دارم
هانا : آها
هانا بعد از خورد غذاش بلند شد و گفت
هانا : خب من دیگه میرم
کوک : کجا ؟!
هانا : پیش لوسی گفت امروز برم خونش باهم یک قهوه ای بخوریم
کوک : آها اوکی
لوسی یکی از دوستای معمولی هانا بود که هر از گاهی همدیگر رو می دیدند اونم مثل هانا مافیا بود
هانا سوار ماشین مدل بالایش شد و با سرعت به سمت عمارت لوسی راه افتاد هانا عاشق سرعت بود و وقتی حرف از ماشین سواری وسط بود هیچکی نمی تونست با هانا مقابله کنه دقایقی بعد هانا به عمارت لوسی رسید و نگهبان در رو باز کرد و هانا ماشینش رو توی حیاط پارک کرد و رفت داخل عمارت که لوسی به سمتش اومد
لوسی : سلام خوش اومدی
هانا : مرسی
لوسی : بریم بشینیم
باهم رفتن و روی مبل خاکستری رنگ توی پذیرایی نشستند
لوسی : برامون دوتا قهوه بیارید
خدمتکار : بله چشم
لوسی : چه خبر دختر ؟
هانا : خبر خواستی نیست
لوسی : دروغ نگو می دونم تهیونگ دوست دختر پیدا کرده
هانا با شنیدن حرف لوسی شوکه شد و بلند گفت
هانا : چی؟!
لوسی : مگه خبر نداشتی ؟
هانا : آه خب راستش نه خبر نداشتم ولی مهم نیست
در حالی که هانا سعی می کرد خودش رو ریلکس نشون بده خدمتکار قهوه ها رو آورد هر کدام را جلوی هر کدومشون گذاشت هانا لیوان قهوه رو برداشت و ازش خورد و لوسی نیشخندی زد ولی از دید هانا پنهون موند
لوسی با خودش گفت
لوسی : پس حدسم درست بود هنوزم به تهیونگ حس داری
هانا بعد اینکه قهوه اش رو خورد احساس سرگیجه ای کرد و تازه متوجه شده بود که توی قهوه خواب آور ریخته شده ولی دیگه برای فهمیدنش دیرشده بود قبل از اینکه بیهوش بشه به لوسی نگاه کرد و گفت
هانا : آخه چرا تو ؟!
و بعد کاملا بیهوش شد
اسلاید دو : لباس هانا
اسلاید سه : کفش و کیف هانا
خب دوستان شرایط کامل نشده بود ولی من به همون دلیلی که فیک فکر کنم عاشقش شدم رو گذاشتم اینم باید ازش پنج پارت بزارم که خودتون دلیلش رو میدونید حوصله ندارم دوباره توضیح بدم😐و اینکه این فیک نسبت به فیک های دیگه کوتاه تر هست و زودتر تموم میشه و خب من مثل همیشه در خماری گذاشتمتون😶میرم که چهار پارت دیگه رو بنویسم می دونم خیلی گناه دارم🥺پس لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۴۸.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.