P6 فیک ازدواج اجباری
صبح پاشدم دیدم کوک مث یه بچه خواب بود
ا.ت: کیوت (اروم)
کوک:شنیدم
ا.ت:خفه
کوک:(اداشو درمیاره)
ویو ا.ت
پاشدم رفتم دستشویی وکار های لازم رو کردم امدم کوک داشت موهاشو شونه میکرد منم رفتم شونه رو ازش گرفتم موهای خودمو یه شونه کردم
کوک:بریم پایین
ا.ت:بریممممممم
ویو کوک
با ا.ت رفتیم پایین سر میز صبحانه نشستیم
م.ک: صبحانه تون تموم شد پاشید اماده شید کوک تو باید ا.ت رو ببری آرایشگاه براش وقت گرفتم خودتم برو بابا هماعنگ کرده بعد برید دور بزنید و ساعت ۹ بیاید باغ خودمون انجا عقد هست ...............
ا.ت: کیوت (اروم)
کوک:شنیدم
ا.ت:خفه
کوک:(اداشو درمیاره)
ویو ا.ت
پاشدم رفتم دستشویی وکار های لازم رو کردم امدم کوک داشت موهاشو شونه میکرد منم رفتم شونه رو ازش گرفتم موهای خودمو یه شونه کردم
کوک:بریم پایین
ا.ت:بریممممممم
ویو کوک
با ا.ت رفتیم پایین سر میز صبحانه نشستیم
م.ک: صبحانه تون تموم شد پاشید اماده شید کوک تو باید ا.ت رو ببری آرایشگاه براش وقت گرفتم خودتم برو بابا هماعنگ کرده بعد برید دور بزنید و ساعت ۹ بیاید باغ خودمون انجا عقد هست ...............
۱۶.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.