𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۹
^از این میترسیدم که نکنه عاشق یکی دیگه باشی و این قضیه منو نباود کنه واسه همون دوسال تمام دورادور عاشقت بودم با اینکه زیر نظرت داشتم و میدیدم که با هیچ دختری جز درس و کلاس هیچ ارتباط دیگه ای نداشتی اما بازم فکر میکردم که شاید بیرون از مدرسه کسی رو دوست داری
! عشق من توی ای دو سال به چه چیزای چرت و مزخرفی فکر کرده تو نباید از چیزی می ترسیدی شاید همونطور که ا.ت گفت ممکن بود که یکی دیگه بیاد بهم ابراز علاقه کنه و منو بدزده هوم؟
یه چشمک زد که باعث شد لبخند بزنم
! اگه زودتر بهم میگفتی من زودتر صاحب اون لبخند خوشگلت می شدم
^یااا از الان انقد اغراق نکن
! باشه
^خب دیگه من میرم
! کجا؟
^بابا تو کلاس همو میبینیم ها ور دل همیم تازه بیرون از مدرسه هم میتونیم قرار بزاریم
! من نمیتونن ازت دور باشم حتی دو دیقه احه بدجور عاشقتم
^عهههههه حودتو جمع کن پسر
! باشه
^افرین من الان میرم تو هم بیا اصن باهم میریم
دستشو گرفتیم و رفتیم بیرون
ا.ت ویو
توی حیاط قدم میزدم که دیدم عسل و رضا دست تو دست میان سمتم حدس میزدم که به هم اعتراف کردن
_هومممم اینجا دوتا کفتر عاشق میبینم
^بلهههبه لطف تو ما به هم رسیدیم
! خدایی نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم که منو به عشقم رسوندی
_اوققق از این چندش بازیا در نیارین جلو من
😐😐😐😐^
_چیزه من از اینکارا خوشم نمیاد زیاد
! اوکی
_من میرم
^اوکی بای بازم ممنون
_کاری نکردم
ازشون دور شدم و رفتم سمت مدرسه که یهو یکی با دستاش چشمامو گرفت
_میسو این مسخره بازیا رو تموم کن روانی
+بیشتر حدس بزن شاید میسو نباشم
از صدای پسرونش فهمید میسو نیست ولی نتونستم تشخیص بدم کیه
+نفهمیدی کیم؟
اینو که گفت انگار مغز روشن شد و در جا گفتم=رادوین
+هووممم عافرین
بعد جلو چشمام روشن شد.........
! عشق من توی ای دو سال به چه چیزای چرت و مزخرفی فکر کرده تو نباید از چیزی می ترسیدی شاید همونطور که ا.ت گفت ممکن بود که یکی دیگه بیاد بهم ابراز علاقه کنه و منو بدزده هوم؟
یه چشمک زد که باعث شد لبخند بزنم
! اگه زودتر بهم میگفتی من زودتر صاحب اون لبخند خوشگلت می شدم
^یااا از الان انقد اغراق نکن
! باشه
^خب دیگه من میرم
! کجا؟
^بابا تو کلاس همو میبینیم ها ور دل همیم تازه بیرون از مدرسه هم میتونیم قرار بزاریم
! من نمیتونن ازت دور باشم حتی دو دیقه احه بدجور عاشقتم
^عهههههه حودتو جمع کن پسر
! باشه
^افرین من الان میرم تو هم بیا اصن باهم میریم
دستشو گرفتیم و رفتیم بیرون
ا.ت ویو
توی حیاط قدم میزدم که دیدم عسل و رضا دست تو دست میان سمتم حدس میزدم که به هم اعتراف کردن
_هومممم اینجا دوتا کفتر عاشق میبینم
^بلهههبه لطف تو ما به هم رسیدیم
! خدایی نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم که منو به عشقم رسوندی
_اوققق از این چندش بازیا در نیارین جلو من
😐😐😐😐^
_چیزه من از اینکارا خوشم نمیاد زیاد
! اوکی
_من میرم
^اوکی بای بازم ممنون
_کاری نکردم
ازشون دور شدم و رفتم سمت مدرسه که یهو یکی با دستاش چشمامو گرفت
_میسو این مسخره بازیا رو تموم کن روانی
+بیشتر حدس بزن شاید میسو نباشم
از صدای پسرونش فهمید میسو نیست ولی نتونستم تشخیص بدم کیه
+نفهمیدی کیم؟
اینو که گفت انگار مغز روشن شد و در جا گفتم=رادوین
+هووممم عافرین
بعد جلو چشمام روشن شد.........
۹.۵k
۰۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.