now post
part 10✨🪐
ببین من همیشه یه استراتژی دارم هرجا میرم و با هر غریبه ای حرف میزنم صداشو ضبط میکنم حالا میخوام توجه رو نشونت بدم
گوشیم رو داروردم و رفتم تو رکوردر دومی رو پخش کردم
(لینا التماست میکنم من دیگه خسته شدم از گشتن تو بلدی چیکار کنی من راضیشون میکنم فقط خواهشن قبول کن حداقل ازمون رو بیا بده بقیش با من.)
هوپی:اقای لی هو!!!؟
لینا:من دنبال توجه چهار تا پسر نیستم و نبودمم شاید برای فناتون خدا باشید ولی برای من فقط یه انسانید که در حاضر دارید شخصیت منو خورد میکنید منم نمیمونم ولی انقدر خودتون رو دست بالا نگیرید بعدا خودتون ضربش رو میخورید
بلند شدم برم بیرون که پی صدام زد لینا وایسااا
اومد پیشم و گفت تو به اینا کاری نداشته باش تو بیا قرار داد رو بخون
و بعد رفت سمت مبل ها شما تشریف بیارید ابنجا بشینید
بی توجه به حرفای پی رفتم بیرون زنگ زدم به دلسا پشت تلفن همه چیز رو واسش تعریف کردم
دلسا:خب الان کجایی
لینا:الان توی پارکینگم نشستم داخل ماشین
دلسا:میای خونه یا نه من منتظ......
لینا:وایسا دلسا
چند نفری داشتن دزدکی لابه لای ماشینا سرک میکشیدن
لباسای مشکی پوشیده بودن و کلاه داشتن
خندم گرفته بود چرا اینجوری میکنن
شماره روی کارت رو گرفتم
لی هو:بله!
لینا:چند نفر با لباس مشکی و کلاه دارن میام بالا فکر کنم همون قاتل و روانی ها باشن.
اینو گفتم و قطع کردم
(∆وقتی لین علامت رو میزارم یه اسمی هم بعدش مینویسم یعنی داستان از زبان اون اسم تعریف میشه)
∆لی هو
وای چیکار کنم من جواب اقای شی رو چی بدم
اصلا چیکار به این دختر دارن
فلش بک به ماه پیش
لی هو: ببخشید شما؟
شی:بیاریدش
چند نفری ریختن سرم و منو بردن تو ماشین
شی:بقیه برن بیرون
همه از توی ماشین رفتم بیرون
لی هو:م م م من ن نمیشناسم
شی:نترس کاریت ندارم فقط باید برام یه کاری بکنی
لی هو:چ چ چی!؟
شی:یه اسم بهت میدم چند روز می افتی دنبالش پی یه موقعیت خوب میگردی که ببریش تو کمپانی که توش کار میکنی
لی هو:چه کاری
شی:هر کاری اون از پس هر کاری بر میاد،فقط جوری باشه و پیش ادمی باشه که بتونه لینا رو عاشق خودش کنه
لی هو:ببخشیدد
شی: اگه اینکار رو نکنی برات بد تموم میشه و به نفعته کسی از این قرار خبردار نشه مخصوصا همون دختر
پایان فلش بک
الان من باید چیکار کنم باید التماسش کنم اره اره باید همینکار رو بکنم
∆لینا
ماشین رو روشن کردم که برم ولی دلم نیومد اگه اینا همون قاتلا باشن چی بادیگارداشون هم که همه داغون شدن.
اه من ریدم تو این زندگی که یه زره غرور واسه من نمیزاره
ماشین رو خاموش کردم و دنبال اون دیوونه ها راه افتادم،با فاصله ازشون راه میرفتم تا متوجه حضور من نشن.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
ببین من همیشه یه استراتژی دارم هرجا میرم و با هر غریبه ای حرف میزنم صداشو ضبط میکنم حالا میخوام توجه رو نشونت بدم
گوشیم رو داروردم و رفتم تو رکوردر دومی رو پخش کردم
(لینا التماست میکنم من دیگه خسته شدم از گشتن تو بلدی چیکار کنی من راضیشون میکنم فقط خواهشن قبول کن حداقل ازمون رو بیا بده بقیش با من.)
هوپی:اقای لی هو!!!؟
لینا:من دنبال توجه چهار تا پسر نیستم و نبودمم شاید برای فناتون خدا باشید ولی برای من فقط یه انسانید که در حاضر دارید شخصیت منو خورد میکنید منم نمیمونم ولی انقدر خودتون رو دست بالا نگیرید بعدا خودتون ضربش رو میخورید
بلند شدم برم بیرون که پی صدام زد لینا وایسااا
اومد پیشم و گفت تو به اینا کاری نداشته باش تو بیا قرار داد رو بخون
و بعد رفت سمت مبل ها شما تشریف بیارید ابنجا بشینید
بی توجه به حرفای پی رفتم بیرون زنگ زدم به دلسا پشت تلفن همه چیز رو واسش تعریف کردم
دلسا:خب الان کجایی
لینا:الان توی پارکینگم نشستم داخل ماشین
دلسا:میای خونه یا نه من منتظ......
لینا:وایسا دلسا
چند نفری داشتن دزدکی لابه لای ماشینا سرک میکشیدن
لباسای مشکی پوشیده بودن و کلاه داشتن
خندم گرفته بود چرا اینجوری میکنن
شماره روی کارت رو گرفتم
لی هو:بله!
لینا:چند نفر با لباس مشکی و کلاه دارن میام بالا فکر کنم همون قاتل و روانی ها باشن.
اینو گفتم و قطع کردم
(∆وقتی لین علامت رو میزارم یه اسمی هم بعدش مینویسم یعنی داستان از زبان اون اسم تعریف میشه)
∆لی هو
وای چیکار کنم من جواب اقای شی رو چی بدم
اصلا چیکار به این دختر دارن
فلش بک به ماه پیش
لی هو: ببخشید شما؟
شی:بیاریدش
چند نفری ریختن سرم و منو بردن تو ماشین
شی:بقیه برن بیرون
همه از توی ماشین رفتم بیرون
لی هو:م م م من ن نمیشناسم
شی:نترس کاریت ندارم فقط باید برام یه کاری بکنی
لی هو:چ چ چی!؟
شی:یه اسم بهت میدم چند روز می افتی دنبالش پی یه موقعیت خوب میگردی که ببریش تو کمپانی که توش کار میکنی
لی هو:چه کاری
شی:هر کاری اون از پس هر کاری بر میاد،فقط جوری باشه و پیش ادمی باشه که بتونه لینا رو عاشق خودش کنه
لی هو:ببخشیدد
شی: اگه اینکار رو نکنی برات بد تموم میشه و به نفعته کسی از این قرار خبردار نشه مخصوصا همون دختر
پایان فلش بک
الان من باید چیکار کنم باید التماسش کنم اره اره باید همینکار رو بکنم
∆لینا
ماشین رو روشن کردم که برم ولی دلم نیومد اگه اینا همون قاتلا باشن چی بادیگارداشون هم که همه داغون شدن.
اه من ریدم تو این زندگی که یه زره غرور واسه من نمیزاره
ماشین رو خاموش کردم و دنبال اون دیوونه ها راه افتادم،با فاصله ازشون راه میرفتم تا متوجه حضور من نشن.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۴.۶k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.