پارت ⁷
پارت ⁷
گربه نما
ویو کوک
یهو یه رعد و برق زد که خیلی بزرگ بود باعث رفتن برقا شد داشتم به لامپا نگاه می کردم که خواموش شدن که یهو ات پرید بغلم معلوم بود ترسیده بدنش داشت از ترس می لرزید که گفتم
کوک : ات ترسیدی ؟
ات : اره خیلی ترسیدم البته الانم
می ترسم میشه شب و پیش تو به خوابم از یه طرف تاریکه از یه طرف رعد و برق می زنه خیلی می ترسم
لطفا بزار پیشت به خوابم
کوک : باشه بیا پیش من بخواب
ات : مرسی که قبول کردی
کوک : خواهش
با ات رفتیم که به خوابیم یه رعد برق زد که ات دوباره پرید بغلم منم محکم بغلش کردم پتو رو کشیدم روش امروز برام روز خیلی عجیبی بود
برگشتم به ات نگاه کردم انقدر خوشگل و کیوت بود که نمی شد توصیفش کرد
وای خدا تا حالا همچین چیزی ندیده بودم
داشتم به ات نگاه می کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
صبح
کوک ساعت ۱۱ بود بیدار شدم دیدم ات تو بغلم خوابیده بیدارش کردم
کوک : ات بیدار شو
ات : ...............
کوک : ات ات ات بیدارشو
ات : هان چیه چی میگی بزار به خوابم
کوک : بیدار شو از ساعت خبر داری
ات : برام مهم نیست ساعت چنده برام مهمه توابم کافی باشه
کوک : اخه می خواستم یه جا ببرمت که خیلی خوش میگذره
ات : بیدارشدم حالا می بری
کوک : اول صبحونه بخور بعد از ظهر
می برمت باشه
ات : باشه
ات ویو
با کوک رفتیم صبحونه خوردیم بعدش کوک رفت سر کار منم موندم تو خونه
رفتم پایین که دیدم خدمتکار داره اشپزخونه رو تمیز می کنه به خدمتکار گفتم
ات : اجوما
اجوما : بله
ات : میشه تلویزیونو برام باز کنی ؟
اجوما : بله که میشه
اجوما تلویزیون باز کرد اولش فیلم اومد زد اون یکی اشپزی اومد زد اون یکی ورزش اومد که به اجوما گفتم
ات : اجوما بزن کارتون
اجوما : چشم خانوم ( ریز خنده )
ات : اجوما چرا می خندی ؟
اجوما : اخه به سن شما نمیاد خانوم شما دیگه بزرگ شدین مثلا باید فیلم و اینجور چیزا ببینبد
ات : خوب من فیلم دوست ندارم کارتون دوست دارم
اجوما : خانوم اگه کار دیگه ای ندارید من دیگه برم
ات : برو برو به کارت برس
داشتم کارتون می دیدم که کوک اومد تو خونه زود دوییدم طرفش گفتم
ات : کی میریم ؟
کوک : نهار بخوریم بعدش بریم باشه
ات : اوهوم باشه
رفتیم نهار خوردیم بعدش رفتم حاضر شدم با کوک رفتیم شهربازی تو شهربازی بودیم که کوک دستشو کرد تو جیبش یه گوشی در اورد داد به من
ات : این چیه ؟
کوک : برای تو خریدم هروقت کاری داشتی و من کنارت نبودم میری تو اینی که عکس تلفن داره عدد ۵ می زنی بعدش بوق می زنه بعدش صدای من میاد اگه من بهت زنگ زدم دکمه ی سبزو می زنی باشه
ات : اهوم باشه
بعد از اون گوشی رو گذاشتم تو جیبم رفتیم کلی بازی کردیم بعدش کوک گفت
کوک : بیا برات بستنی بخرم بخور
ات : هورا ( ذوق )
کوک برام بستتی خرید وقتی خوردم ...............
گربه نما
ویو کوک
یهو یه رعد و برق زد که خیلی بزرگ بود باعث رفتن برقا شد داشتم به لامپا نگاه می کردم که خواموش شدن که یهو ات پرید بغلم معلوم بود ترسیده بدنش داشت از ترس می لرزید که گفتم
کوک : ات ترسیدی ؟
ات : اره خیلی ترسیدم البته الانم
می ترسم میشه شب و پیش تو به خوابم از یه طرف تاریکه از یه طرف رعد و برق می زنه خیلی می ترسم
لطفا بزار پیشت به خوابم
کوک : باشه بیا پیش من بخواب
ات : مرسی که قبول کردی
کوک : خواهش
با ات رفتیم که به خوابیم یه رعد برق زد که ات دوباره پرید بغلم منم محکم بغلش کردم پتو رو کشیدم روش امروز برام روز خیلی عجیبی بود
برگشتم به ات نگاه کردم انقدر خوشگل و کیوت بود که نمی شد توصیفش کرد
وای خدا تا حالا همچین چیزی ندیده بودم
داشتم به ات نگاه می کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
صبح
کوک ساعت ۱۱ بود بیدار شدم دیدم ات تو بغلم خوابیده بیدارش کردم
کوک : ات بیدار شو
ات : ...............
کوک : ات ات ات بیدارشو
ات : هان چیه چی میگی بزار به خوابم
کوک : بیدار شو از ساعت خبر داری
ات : برام مهم نیست ساعت چنده برام مهمه توابم کافی باشه
کوک : اخه می خواستم یه جا ببرمت که خیلی خوش میگذره
ات : بیدارشدم حالا می بری
کوک : اول صبحونه بخور بعد از ظهر
می برمت باشه
ات : باشه
ات ویو
با کوک رفتیم صبحونه خوردیم بعدش کوک رفت سر کار منم موندم تو خونه
رفتم پایین که دیدم خدمتکار داره اشپزخونه رو تمیز می کنه به خدمتکار گفتم
ات : اجوما
اجوما : بله
ات : میشه تلویزیونو برام باز کنی ؟
اجوما : بله که میشه
اجوما تلویزیون باز کرد اولش فیلم اومد زد اون یکی اشپزی اومد زد اون یکی ورزش اومد که به اجوما گفتم
ات : اجوما بزن کارتون
اجوما : چشم خانوم ( ریز خنده )
ات : اجوما چرا می خندی ؟
اجوما : اخه به سن شما نمیاد خانوم شما دیگه بزرگ شدین مثلا باید فیلم و اینجور چیزا ببینبد
ات : خوب من فیلم دوست ندارم کارتون دوست دارم
اجوما : خانوم اگه کار دیگه ای ندارید من دیگه برم
ات : برو برو به کارت برس
داشتم کارتون می دیدم که کوک اومد تو خونه زود دوییدم طرفش گفتم
ات : کی میریم ؟
کوک : نهار بخوریم بعدش بریم باشه
ات : اوهوم باشه
رفتیم نهار خوردیم بعدش رفتم حاضر شدم با کوک رفتیم شهربازی تو شهربازی بودیم که کوک دستشو کرد تو جیبش یه گوشی در اورد داد به من
ات : این چیه ؟
کوک : برای تو خریدم هروقت کاری داشتی و من کنارت نبودم میری تو اینی که عکس تلفن داره عدد ۵ می زنی بعدش بوق می زنه بعدش صدای من میاد اگه من بهت زنگ زدم دکمه ی سبزو می زنی باشه
ات : اهوم باشه
بعد از اون گوشی رو گذاشتم تو جیبم رفتیم کلی بازی کردیم بعدش کوک گفت
کوک : بیا برات بستنی بخرم بخور
ات : هورا ( ذوق )
کوک برام بستتی خرید وقتی خوردم ...............
۲۰.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.