دختر من
p:5
جونگ کوک : واقعا خوشحالم که سولا رو به فرزندی قول کردم.
جیمین : خیلی دختر با درکیه وقتی فهمید مافیاییم بازم ازمون حمایت کرد
تهیونگ : اره...
سولا : ( خواب الود) بابا میترسم
جونگ کوک : از چی؟
سولا : خواب بد دیدم
جونگ کوک : عیب نداره ما پیشتیم( لبخند)
(گوشیه جونگ کوک زنگ خورد)
سولا : بابا گوشیت زنگ میخوره. روش نوشته کای
جونگ کوک : بفرمایید
کای : اقای رییس سوهو اومدن
جونگ کوک : چییی( داد)
( سوهو دشمنشونو )
سولا : چرا بابا داد زد
جونگ کوک : الان میایم
سولا : بابا چرا داد میزنی
جونگ کوک : هیچی دخترم
سولا : باشه ... ( ناراحت )
جونگ کوک : تهیونگ و جیمین پاشین بریم جایی
جیمین : چرا چی شده
جونگ کوک: اینقد سوال نپرس بریم تو راه میگم
جونگ کوک : شوگا مراقب سولا باش تا بیایم
شوگا : باشه
(توی راه)
جیمین : بگو چی شده داری میترسونیم
جونگ کوک : سوهو برگشته
جیمین : چی( داد) واسه چی
جونگ کوک : واقعا نمیدونم باید بریم ببینیم چی میخاد
(بعد از پنج دیقه رسیدن به عمارت )
جونگ کوک : ( داد ) تو از ما چی میخای؟
سوهو : سولا رو میخام....
جونگ کوک. : ما هیچوقت اونو به تو نمیدیم
سوهو: چرا .... من میخام اونو ببرم به عمارت خودم
جونگ کوک : ( داد) مگه اینکه از روی جنازه ی ما رد بشی....
جیمین : تو با سولا چیکار داری...؟؟
سوهو : حالا این بماند. من باید برم.
جونگ کوک : ببین هرکاری میکنم فقط دست از سر سولا بر دار
سوهو : تا ببینم چی میشه... خوب پس من رفتم
جونگ کوک : ما نباید بزاریم سوهو سولا رو از ما بگیره و اینکه نباید بفهمه ماجرا چی بوده
جیمین و تهیونگ : باشه
سولا : چرا بابا داد زد و یهویی رفت.
شوگا : حتما کار داشتن خودت ک میدونی بابا چ عمو هات مافیان شاید بخاطره اینه
سولا : ای بابا....( ناراحت)....
شرایط
لایک : 15
کامنت : 15
همکارم 👇👇
https://wisgoon.com/meilka22
جونگ کوک : واقعا خوشحالم که سولا رو به فرزندی قول کردم.
جیمین : خیلی دختر با درکیه وقتی فهمید مافیاییم بازم ازمون حمایت کرد
تهیونگ : اره...
سولا : ( خواب الود) بابا میترسم
جونگ کوک : از چی؟
سولا : خواب بد دیدم
جونگ کوک : عیب نداره ما پیشتیم( لبخند)
(گوشیه جونگ کوک زنگ خورد)
سولا : بابا گوشیت زنگ میخوره. روش نوشته کای
جونگ کوک : بفرمایید
کای : اقای رییس سوهو اومدن
جونگ کوک : چییی( داد)
( سوهو دشمنشونو )
سولا : چرا بابا داد زد
جونگ کوک : الان میایم
سولا : بابا چرا داد میزنی
جونگ کوک : هیچی دخترم
سولا : باشه ... ( ناراحت )
جونگ کوک : تهیونگ و جیمین پاشین بریم جایی
جیمین : چرا چی شده
جونگ کوک: اینقد سوال نپرس بریم تو راه میگم
جونگ کوک : شوگا مراقب سولا باش تا بیایم
شوگا : باشه
(توی راه)
جیمین : بگو چی شده داری میترسونیم
جونگ کوک : سوهو برگشته
جیمین : چی( داد) واسه چی
جونگ کوک : واقعا نمیدونم باید بریم ببینیم چی میخاد
(بعد از پنج دیقه رسیدن به عمارت )
جونگ کوک : ( داد ) تو از ما چی میخای؟
سوهو : سولا رو میخام....
جونگ کوک. : ما هیچوقت اونو به تو نمیدیم
سوهو: چرا .... من میخام اونو ببرم به عمارت خودم
جونگ کوک : ( داد) مگه اینکه از روی جنازه ی ما رد بشی....
جیمین : تو با سولا چیکار داری...؟؟
سوهو : حالا این بماند. من باید برم.
جونگ کوک : ببین هرکاری میکنم فقط دست از سر سولا بر دار
سوهو : تا ببینم چی میشه... خوب پس من رفتم
جونگ کوک : ما نباید بزاریم سوهو سولا رو از ما بگیره و اینکه نباید بفهمه ماجرا چی بوده
جیمین و تهیونگ : باشه
سولا : چرا بابا داد زد و یهویی رفت.
شوگا : حتما کار داشتن خودت ک میدونی بابا چ عمو هات مافیان شاید بخاطره اینه
سولا : ای بابا....( ناراحت)....
شرایط
لایک : 15
کامنت : 15
همکارم 👇👇
https://wisgoon.com/meilka22
۲۰.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.