پارت ۳ (گزارش نکن)
بورام
بارون شدید بود نمیدونستم چجوری برم
اون عوضی چرا اینجوری رفتار میکنه
من فق خواستم بیدارش کنم
دستم درد میکرد کیفمو گذاشتم رو سرم
رفتم پایین که برم رعد برق زد ترسیدم ولی باید میرفتم بعد چن دقیقه رسیدم خونه خودمو پرت کردم رو کاناپه
م.بورام: دخترم برو آماده شو میخایم بریم خونه دوست بابات
بورام: خستمه
م.بورام: وا پاشو ببینم
بورام : باشه
........
ب.جیمین: پسرم مهمونا دارن میان بدرفتاری نکن
جیمین: ههه باشه
پرش زمان ب مهمونی*
ب.بورام: دخترم برو پیش جیمین باهاش بیشتر اشنا شو
بورام: امم بعدا میرم (لبخند)
ب.بورام: باشه عزیزم
م.جیمین: پسرم برو واسشون ی چیزی بگیر
جیمین: چشم (لبخند فیک)
م.جیمین: چرا دیر کرد نکنه اتفاق بدی براش افتاده بورام دخترم میتونی بری بیرون ببینی؟.
بورام: حتما الان میرم
(داشتم کفشامو میپوشیدم که
بلند شدم خوردم به ی چیزی سرمو بردم بالا
جیمین بود )
بورام: اوه ببخشید
جیمین: ...
م.جیمین: عزیزم چرا چیزی نیاوردی
جیمین: براشون اسنپ گرفتم که برن
بورام:چی؟اسنپ؟ (خنده)
بارون شدید بود نمیدونستم چجوری برم
اون عوضی چرا اینجوری رفتار میکنه
من فق خواستم بیدارش کنم
دستم درد میکرد کیفمو گذاشتم رو سرم
رفتم پایین که برم رعد برق زد ترسیدم ولی باید میرفتم بعد چن دقیقه رسیدم خونه خودمو پرت کردم رو کاناپه
م.بورام: دخترم برو آماده شو میخایم بریم خونه دوست بابات
بورام: خستمه
م.بورام: وا پاشو ببینم
بورام : باشه
........
ب.جیمین: پسرم مهمونا دارن میان بدرفتاری نکن
جیمین: ههه باشه
پرش زمان ب مهمونی*
ب.بورام: دخترم برو پیش جیمین باهاش بیشتر اشنا شو
بورام: امم بعدا میرم (لبخند)
ب.بورام: باشه عزیزم
م.جیمین: پسرم برو واسشون ی چیزی بگیر
جیمین: چشم (لبخند فیک)
م.جیمین: چرا دیر کرد نکنه اتفاق بدی براش افتاده بورام دخترم میتونی بری بیرون ببینی؟.
بورام: حتما الان میرم
(داشتم کفشامو میپوشیدم که
بلند شدم خوردم به ی چیزی سرمو بردم بالا
جیمین بود )
بورام: اوه ببخشید
جیمین: ...
م.جیمین: عزیزم چرا چیزی نیاوردی
جیمین: براشون اسنپ گرفتم که برن
بورام:چی؟اسنپ؟ (خنده)
۶.۲k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.