p17
اینم یه پارت بلند .
بچه ها اگر پیجی رو میشناسید که فیک باحال داره که پارت آخرشم آپ کرده باشه کامنت کنید حوصلم سر رفته میخام خودمم یکم فیک بخونم 😂😭
P17
ا/ت نامجون رو بلند کرد و وزنش رو روی خودش انداخت و از بادیگاردا خاست پوششون بدن .وبه سمت دیواره های کوشه عمارت حرکت کرد .بادیگاردا یکی یکی تیر میخوردن و روی زمین می افتادن دو سه نفر بیشتر باقی نمونده بود.
نامجون:(با صدایی بی جون) داری کجا میری ؟چیکار میکنی ؟
ا/ت:صبر کن.باید بریم پشت درختا .
(رفتن پشت درختا .و نامجونو روی زمین گذاشت و پشتش و به یکی از درختا تکیه داد)
نامجون :واقعا اینجا رو برای قایم شدن انتخاب کردی؟ تهش بیست دقیقه دیگه پیدامون میکنن.
ا/ت:پس کجاست؟ ایششش چقدر حرف میزنی همینجاشم خیلیه نجاتت دادم باز زبونت درازه
نامجون:واه تو واقعا نوبری
ا/ت:بالاخره پیداش کردم .بیا بریم
از دری که بوته ها روش رو پوشونده بودند رد شدن و ا/ت نامجون رو به دیوار تکیه داد و دستش رو روی زخمش گذاشت
ا/ت: اصلا میدونستی همچین جایی وجود داره؟
نامجون:نه واقعا نمیدونستم
ا/ت:اینجا دیگه پیدامون نمی کنن .
میدونی اینجا قبلا جایی بوده که زباله های عمارت رو توش نگه میداشتن ولی الان برای نگهداری وسایل قدیمی استفاده میشه.
نامجون:اینا رو از کجا میدونی؟
ا/ت:وقتایی که حوصلم سر میرفت با آجوما حرف میزدیم اون برام تعریف کرده بود منم از رو تعریفای اون اینجا رو پیدا کردم😂😁
نامجون :پس در اصل آجوما نجاتم داد.
ا/ت:نخیرم من از وسط گلوله ها بیرون کشیدمتتتت.
نامجون:(باخنده) باشه باشه (عرق سرد روی تمام بدنش نشسته بود)ااه سرده
ا/ت:سرده ؟ هواکه خیلی خوبه (چشمش به زخم نامی افتاد که خونریزیش چند برابر شده بود با شوخی به نامجون گفت) هوا خیلی ام خوبه فقط تو یکم پیر شدی
نامجون:پیر آه با دستای خودم میکشمت
ا/ت:فعلا برای زنده موندن به من نیاز داری فندکی رو بده.
نامجون:فندکم کجا بود
ا/ت:یااا مثلا مافیایی ها فندک نداری مسخره نکن .
نامجون:مگه همه مافیا ها باید فندک داشته باشن
ا/ت:توفیلما دارن
نامجون:اینجا فیلم نیست
بچه ها اگر پیجی رو میشناسید که فیک باحال داره که پارت آخرشم آپ کرده باشه کامنت کنید حوصلم سر رفته میخام خودمم یکم فیک بخونم 😂😭
P17
ا/ت نامجون رو بلند کرد و وزنش رو روی خودش انداخت و از بادیگاردا خاست پوششون بدن .وبه سمت دیواره های کوشه عمارت حرکت کرد .بادیگاردا یکی یکی تیر میخوردن و روی زمین می افتادن دو سه نفر بیشتر باقی نمونده بود.
نامجون:(با صدایی بی جون) داری کجا میری ؟چیکار میکنی ؟
ا/ت:صبر کن.باید بریم پشت درختا .
(رفتن پشت درختا .و نامجونو روی زمین گذاشت و پشتش و به یکی از درختا تکیه داد)
نامجون :واقعا اینجا رو برای قایم شدن انتخاب کردی؟ تهش بیست دقیقه دیگه پیدامون میکنن.
ا/ت:پس کجاست؟ ایششش چقدر حرف میزنی همینجاشم خیلیه نجاتت دادم باز زبونت درازه
نامجون:واه تو واقعا نوبری
ا/ت:بالاخره پیداش کردم .بیا بریم
از دری که بوته ها روش رو پوشونده بودند رد شدن و ا/ت نامجون رو به دیوار تکیه داد و دستش رو روی زخمش گذاشت
ا/ت: اصلا میدونستی همچین جایی وجود داره؟
نامجون:نه واقعا نمیدونستم
ا/ت:اینجا دیگه پیدامون نمی کنن .
میدونی اینجا قبلا جایی بوده که زباله های عمارت رو توش نگه میداشتن ولی الان برای نگهداری وسایل قدیمی استفاده میشه.
نامجون:اینا رو از کجا میدونی؟
ا/ت:وقتایی که حوصلم سر میرفت با آجوما حرف میزدیم اون برام تعریف کرده بود منم از رو تعریفای اون اینجا رو پیدا کردم😂😁
نامجون :پس در اصل آجوما نجاتم داد.
ا/ت:نخیرم من از وسط گلوله ها بیرون کشیدمتتتت.
نامجون:(باخنده) باشه باشه (عرق سرد روی تمام بدنش نشسته بود)ااه سرده
ا/ت:سرده ؟ هواکه خیلی خوبه (چشمش به زخم نامی افتاد که خونریزیش چند برابر شده بود با شوخی به نامجون گفت) هوا خیلی ام خوبه فقط تو یکم پیر شدی
نامجون:پیر آه با دستای خودم میکشمت
ا/ت:فعلا برای زنده موندن به من نیاز داری فندکی رو بده.
نامجون:فندکم کجا بود
ا/ت:یااا مثلا مافیایی ها فندک نداری مسخره نکن .
نامجون:مگه همه مافیا ها باید فندک داشته باشن
ا/ت:توفیلما دارن
نامجون:اینجا فیلم نیست
۱۰.۴k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.