P6
کوک: شاهزاده خانم لطفا اونو نخورید
یه وو: چی داری میگی( نمی دونستم چی میگفت که یهو پیاله رو گرفت و خودش سر کشید از دست این کارش حسابی عصبی بودم مراسم منو بهم میریزه من باش که فک می کردم این آدم شده!
افسر کیم: چطور جرات کردی....
راوی : که یهو کوک میفته زمین و همه متوجه میشن اون نوشیدنی سمی بوده!
یه وو: یااااا پسرررررر بیدار شو دستور میدم همین الان چشماتو باز کنی زودددددد طبیب خبر کنید زودددددد
راوی : شاهزاده با صورتی پریشون و پر از اشک جسم بی جون و کوک رو در آغوش گرفته بود و بلند فریاد میزد ولی آیا کوک بر میگشت؟
یه وو: چی داری میگی( نمی دونستم چی میگفت که یهو پیاله رو گرفت و خودش سر کشید از دست این کارش حسابی عصبی بودم مراسم منو بهم میریزه من باش که فک می کردم این آدم شده!
افسر کیم: چطور جرات کردی....
راوی : که یهو کوک میفته زمین و همه متوجه میشن اون نوشیدنی سمی بوده!
یه وو: یااااا پسرررررر بیدار شو دستور میدم همین الان چشماتو باز کنی زودددددد طبیب خبر کنید زودددددد
راوی : شاهزاده با صورتی پریشون و پر از اشک جسم بی جون و کوک رو در آغوش گرفته بود و بلند فریاد میزد ولی آیا کوک بر میگشت؟
۱۹.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.