با شهدا گم نمی شویم
🌹شبی پدرم را دیدم عزم رفتن دارد. گفتم _ بابا کجا گفت: -میخوام برای همسایههای فقیر غذا ببرم میخوای کمکم کنی ؟
_ بله پدر
- ظرف شیر رو تو بردار
🌹باهم به راه افتادیم پدر در بعضی از خانه ها میکوبید و قدری نان و خوراکیهای دیگر به صاحب خانه میداد ، بدون اینکه خود را معرفی کند همچنان که دنبالش میدویدم
🌹در تاریکی شب جوی آب را ندیدم و سکندری خوردم زمین وقتی جوی باریکی از شیر را دیدم که از کنارم راه باز کرده است ، درد فراموشم شد.
"شهید علیرضا عربی آیسک"
✍ راوی : فرزند شهید
#خاطره 📝
#ایران_قوی 🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای ✊️
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
_ بله پدر
- ظرف شیر رو تو بردار
🌹باهم به راه افتادیم پدر در بعضی از خانه ها میکوبید و قدری نان و خوراکیهای دیگر به صاحب خانه میداد ، بدون اینکه خود را معرفی کند همچنان که دنبالش میدویدم
🌹در تاریکی شب جوی آب را ندیدم و سکندری خوردم زمین وقتی جوی باریکی از شیر را دیدم که از کنارم راه باز کرده است ، درد فراموشم شد.
"شهید علیرضا عربی آیسک"
✍ راوی : فرزند شهید
#خاطره 📝
#ایران_قوی 🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای ✊️
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
۳۰۵
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.