𝐛𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭🍯☕️
𝐛𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭🍯☕️
𝙋𝙖𝙧𝙩 14●•••
ات ویو
میکروفون میگفت
: خوش آمد به مهمان های عزیز و گرامی
خانم جئون این غروب ۵۹ ساله میشه
بیاین تولدش رو جشن بگیریم
بعد کلی آتیش بازی به را انداختن و صدای دست و جیغ مردم
من چون واقعا از صدای دست و جیغ متنفرم به بیرون حیاط رفتم
میرفت یک محوطه دیگه ای که استخر داشت
درختای گیلاس و گل های خیلی خیلی قشنگی توش بود
رفتم سمت گل ها و کلی نازشون کردم و باهاشون حرف زدم
خسته شدم خواستم برم که یک مردی رو که رو صندلی نشسته بود رو دیدم
نزدیک شدم دیدم جونگکوکه
چرااا باید اینجا باشه؟؟؟!!
خیلی عجیبه! این همه خرج و تجملات برا مامانش کرده اون موقع خودش اینجا نشسته
رفتم سمتش دیدم خوابیده
دلم سوخت گفتم الان گردنش میشکنه
به خاطر همین بیدارش کردم
ات: رئیس ؟ عا جونگکوک؟ جونگکوک؟
جونگکوک یواش یواش چشاشو باز کرد
نمیدونم چرا وقتی چشماشو باز کرد دلم لرزید
چشاش خیلی قشنگ بود ...هیچ وقت از این نزدیکی ندیدمش
بی نهایت زیبا و گیرا بود..
جونگوگکوک: به چی نگاه میکنی؟
یهو ترسیدم از پشت سر بردم خواستم بیفتم داخل استخر که جونگکوک دستمو محکم کشید سمت خودش و باعث شد لبامون به هم برخورد کنه
همینطوری خشکم زده بود..بدنم بی حس بود انگار سنگینی میکرد که تکون بخورم!
که به خودم اومدم و خواستم که سریع فرار کنم که دستمو کشید و روی پاهاش نشستم
ات: چ چ چیکار میکنی؟؟؟
جونگکوک: خیلی دوست دارم!
#BTS
𝙋𝙖𝙧𝙩 14●•••
ات ویو
میکروفون میگفت
: خوش آمد به مهمان های عزیز و گرامی
خانم جئون این غروب ۵۹ ساله میشه
بیاین تولدش رو جشن بگیریم
بعد کلی آتیش بازی به را انداختن و صدای دست و جیغ مردم
من چون واقعا از صدای دست و جیغ متنفرم به بیرون حیاط رفتم
میرفت یک محوطه دیگه ای که استخر داشت
درختای گیلاس و گل های خیلی خیلی قشنگی توش بود
رفتم سمت گل ها و کلی نازشون کردم و باهاشون حرف زدم
خسته شدم خواستم برم که یک مردی رو که رو صندلی نشسته بود رو دیدم
نزدیک شدم دیدم جونگکوکه
چرااا باید اینجا باشه؟؟؟!!
خیلی عجیبه! این همه خرج و تجملات برا مامانش کرده اون موقع خودش اینجا نشسته
رفتم سمتش دیدم خوابیده
دلم سوخت گفتم الان گردنش میشکنه
به خاطر همین بیدارش کردم
ات: رئیس ؟ عا جونگکوک؟ جونگکوک؟
جونگکوک یواش یواش چشاشو باز کرد
نمیدونم چرا وقتی چشماشو باز کرد دلم لرزید
چشاش خیلی قشنگ بود ...هیچ وقت از این نزدیکی ندیدمش
بی نهایت زیبا و گیرا بود..
جونگوگکوک: به چی نگاه میکنی؟
یهو ترسیدم از پشت سر بردم خواستم بیفتم داخل استخر که جونگکوک دستمو محکم کشید سمت خودش و باعث شد لبامون به هم برخورد کنه
همینطوری خشکم زده بود..بدنم بی حس بود انگار سنگینی میکرد که تکون بخورم!
که به خودم اومدم و خواستم که سریع فرار کنم که دستمو کشید و روی پاهاش نشستم
ات: چ چ چیکار میکنی؟؟؟
جونگکوک: خیلی دوست دارم!
#BTS
۲.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.