aboW myhert 🧛🖤پارت ۳۰
چشام بستم سعی کردم از طریق آب گرم آرامش دریافت کنم ...
بعد از این که لباسم پوشیدم یونگی رفت حمام ... آه دلم آبشش این چه وقت دل دردی به سمت آشپزخونه هم رفتم ...!!!
تا دمنوش درست کنم خوب چه کنم کسی هم نیست آخه من چجوری تو این عمارت بزرگ زندگی هوففغغغغغ ...
مشغول خوردن دمنوش شدم بعد خوردن دمنوش نگاهم رفت به سمت پله ها
خدایا آخه چرا حتمن یروز با این کارشون سکته میکنم یه آسانسور میزاشتن بعد نبود
بعد صد سال رسیدم هوففف ...
در اتاق باز کردم
یونگ... با دیدنش جیغ خفیفی زدم فورن درو بستم یا حضرت مسیح این چی بود من دیدم ...!!!!
یونگی با حوله ای بود که دور کمرش بسته بود هنوزم فکرش از افکارم نمیرفت سیکس پکاش چه قشنگ بودن ها نه نه دیوونه شدم با دستم به سرم ضربه زدم هیس ...
به خودت بیا دختره ی هیز آبروم رفت
لی مین «« اهم اهم به در تقی زدم میگما لباس پوشیدی
با گفتن آره بیا تو خیالم راحت شد وارد اتاق شدم نگاهم رفت بهش چه کیوت شده لامصب ...
داشت با حوله موهاشو خشک میکرد با دیدن من به سمتم آمد منم با به دست حرکت میکردم آنقدری رفتیم که رو تخت افتادم ...
سرشو آنقدری نزدیکم کرد که وسوسه شدم ببوسمش عطر تلخس به مشامم میخورد این منو بیشتر حیرت زده میکرد
بچه ها بنطرتون یونگی میخواست چیکار کنه حدفش از نزدیک شدنش به لی مین چی بود منتظر کانت هاتون هستم ....؟?؟!!!!؟!
بعد از این که لباسم پوشیدم یونگی رفت حمام ... آه دلم آبشش این چه وقت دل دردی به سمت آشپزخونه هم رفتم ...!!!
تا دمنوش درست کنم خوب چه کنم کسی هم نیست آخه من چجوری تو این عمارت بزرگ زندگی هوففغغغغغ ...
مشغول خوردن دمنوش شدم بعد خوردن دمنوش نگاهم رفت به سمت پله ها
خدایا آخه چرا حتمن یروز با این کارشون سکته میکنم یه آسانسور میزاشتن بعد نبود
بعد صد سال رسیدم هوففف ...
در اتاق باز کردم
یونگ... با دیدنش جیغ خفیفی زدم فورن درو بستم یا حضرت مسیح این چی بود من دیدم ...!!!!
یونگی با حوله ای بود که دور کمرش بسته بود هنوزم فکرش از افکارم نمیرفت سیکس پکاش چه قشنگ بودن ها نه نه دیوونه شدم با دستم به سرم ضربه زدم هیس ...
به خودت بیا دختره ی هیز آبروم رفت
لی مین «« اهم اهم به در تقی زدم میگما لباس پوشیدی
با گفتن آره بیا تو خیالم راحت شد وارد اتاق شدم نگاهم رفت بهش چه کیوت شده لامصب ...
داشت با حوله موهاشو خشک میکرد با دیدن من به سمتم آمد منم با به دست حرکت میکردم آنقدری رفتیم که رو تخت افتادم ...
سرشو آنقدری نزدیکم کرد که وسوسه شدم ببوسمش عطر تلخس به مشامم میخورد این منو بیشتر حیرت زده میکرد
بچه ها بنطرتون یونگی میخواست چیکار کنه حدفش از نزدیک شدنش به لی مین چی بود منتظر کانت هاتون هستم ....؟?؟!!!!؟!
۲۹.۳k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.