پارت 17 نخونی به چوخ رفتی برو پارتای قبلم بخون
بریم که داشته باشیممم
اهي كشيد وبه فكر فرو رفت نميدونس بايد دقيقا چيكار كنه
*******
پسر كوچلوي بدبخت خخخخ حالا ميخواي چيكار كني
كوك كه بد خسته شده بود ديگهرتوان حرف زدن هم نداشت سر و پايين انداخته بود
هه تاحالا بهت تجاوز شده
جونكوك كه روي اين كلمه خيلي حساس بود سعس كرد خودشو بي تفاوت نشون بده
هيف كه وييس فعلا همچين اجازه اي بهمون نداده و گرنه از ساكت بودن پشيمون ميشدي و التماس ميكردي
كوك كه بد اعصابش رو به هم ريخته بودبا تمام توانش زبه محكمي با كلش به كله مرد روبروش كه با فاصله نزديك بهش ايستاده بود زد و مرد در كسري از ثانيه با زانو ضربه اي به شكمش زد باعث شد كوك بد تو خودش بپيچه و احساس عجيبي تمام بدنش رو گرفت يك لحظه حالش بد شد و خون بالا آورد و از هوش رف
******
نزديك نيمه شب بود و ته جلوي ساختمون ايستاده بود وقتي كوك اينجوري براش دفاع كرده بود وضيفش بود كه نجاتش بده از قبل همه جهات رو در نظر گرفته بود و براي همش اماده بود .
لباسي كه جدابيتشو صدها برابر ميكرد و قدم هايي كه ادم از صداش لرزه بر اندامش مي افتاد به طبقه اخر رسيد و از پشت و بوم بالا رفت در رو باز كرد اطراف با دقت نگاه انداخت و ناگهان نگاهش به ميله بلندي كه...
ادامه دارد..................
اهي كشيد وبه فكر فرو رفت نميدونس بايد دقيقا چيكار كنه
*******
پسر كوچلوي بدبخت خخخخ حالا ميخواي چيكار كني
كوك كه بد خسته شده بود ديگهرتوان حرف زدن هم نداشت سر و پايين انداخته بود
هه تاحالا بهت تجاوز شده
جونكوك كه روي اين كلمه خيلي حساس بود سعس كرد خودشو بي تفاوت نشون بده
هيف كه وييس فعلا همچين اجازه اي بهمون نداده و گرنه از ساكت بودن پشيمون ميشدي و التماس ميكردي
كوك كه بد اعصابش رو به هم ريخته بودبا تمام توانش زبه محكمي با كلش به كله مرد روبروش كه با فاصله نزديك بهش ايستاده بود زد و مرد در كسري از ثانيه با زانو ضربه اي به شكمش زد باعث شد كوك بد تو خودش بپيچه و احساس عجيبي تمام بدنش رو گرفت يك لحظه حالش بد شد و خون بالا آورد و از هوش رف
******
نزديك نيمه شب بود و ته جلوي ساختمون ايستاده بود وقتي كوك اينجوري براش دفاع كرده بود وضيفش بود كه نجاتش بده از قبل همه جهات رو در نظر گرفته بود و براي همش اماده بود .
لباسي كه جدابيتشو صدها برابر ميكرد و قدم هايي كه ادم از صداش لرزه بر اندامش مي افتاد به طبقه اخر رسيد و از پشت و بوم بالا رفت در رو باز كرد اطراف با دقت نگاه انداخت و ناگهان نگاهش به ميله بلندي كه...
ادامه دارد..................
۴.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.