پرستار بچم پارت ۵۴
بردم سمت تخت و انداختم روش کتشو در آورد پیرهنشم در آورد و دوباره روم افتاد و مث کسایی که خیلی وقته غذا نخوردن مشغول مکیدن لبام شد دستشو روی بدنم می کشید و باعث میشد مور مورم بشه
اما بیخیال نمیشد نمیتونستم جداش کنم پامو روی پاش گذاشتم برای مدت کوتاهی جدا شد و دوباره کمرم و محکم گرفت
دستش و سمت زیپم برد دیگه ترسم داشت واقعی میشد! کمربندش رو در آورد و دوباره سمت زیپم رفت
سعی کرد همونطور که میبوستم زیپ لباسم رو باز کنه
به زور جداش کردم و رفتم توی اتاق و شروع کردم به گریه کردن ، داشتم گریه میکردم که سرم توی جای نرمی فرو رفت از عطرش فهمیدم جیمینه لباسشو محکم گرفتم و به گریه ادامه دادم
جیمین:میخوای بریم توی حیاط حالت بهتر بشه؟
ات:هق آره
جیمین: ات*توی حیاطن*
ات:هوم* با صدای ضعیف و آروم *
جیمین:میخوای دیگه راحت بشی از دست این کاراش؟
ات:اره*صدای گرفته*
جیمین:میدونم ممکنه درد داشته باشه ولی اینطوری از دستش راحت میشی
ات:چطوری؟
جیمین:بزار باهات رابطه داشته باشم
خب دیگه من به قولم عمل کردم شما هم بچه های خوبی باشید بترکونید🦦🤙
ا
اما بیخیال نمیشد نمیتونستم جداش کنم پامو روی پاش گذاشتم برای مدت کوتاهی جدا شد و دوباره کمرم و محکم گرفت
دستش و سمت زیپم برد دیگه ترسم داشت واقعی میشد! کمربندش رو در آورد و دوباره سمت زیپم رفت
سعی کرد همونطور که میبوستم زیپ لباسم رو باز کنه
به زور جداش کردم و رفتم توی اتاق و شروع کردم به گریه کردن ، داشتم گریه میکردم که سرم توی جای نرمی فرو رفت از عطرش فهمیدم جیمینه لباسشو محکم گرفتم و به گریه ادامه دادم
جیمین:میخوای بریم توی حیاط حالت بهتر بشه؟
ات:هق آره
جیمین: ات*توی حیاطن*
ات:هوم* با صدای ضعیف و آروم *
جیمین:میخوای دیگه راحت بشی از دست این کاراش؟
ات:اره*صدای گرفته*
جیمین:میدونم ممکنه درد داشته باشه ولی اینطوری از دستش راحت میشی
ات:چطوری؟
جیمین:بزار باهات رابطه داشته باشم
خب دیگه من به قولم عمل کردم شما هم بچه های خوبی باشید بترکونید🦦🤙
ا
۳۸.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.